انسان، عقل و دین Human , intellect and Religion

فعالیت‌های ابوالحسن حسنی در حوزه‌های علوم فقهی و علوم حِکمی

انسان، عقل و دین Human , intellect and Religion

فعالیت‌های ابوالحسن حسنی در حوزه‌های علوم فقهی و علوم حِکمی

انسان، عقل و دین  Human , intellect and Religion

خداوند در دین اسلام چگونگی یک زندگی کامل و جامع خداپسندانه را برای همه‌ی افراد بشر، در هر شرایط زمانی، جغرافیایی، اجتماعی و فردی ترسیم کرده است و از بندگان خویش خواسته است تا آن گونه زندگی کنند؛ زیرا جز با آن به رستگاری نمی‌توانند برسند. اگر انسان آن گونه که خدا پسندیده، زندگی کند، حقّ تعالی نیز سفره‌ی نعمت‌های خویش را بر آنان می‌گسترد و به آنان آرامش عطا می‌کند که از بزرگترین نعمت‌ها است. با نگاهی به مفاد قرآن کریم و نیز روایات رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و اهل بیت او (عَلَیْهِمُ‏ السَّلَامُ‏) می‌توان دریافت که در این نحوه زندگی همه‌ی ابعاد فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی مورد توجه بوده و همه‌ی قوای انسانی، مانند قوای معرفتی چون عقل، خیال و حس یا قوای انگیزشی گرایشی چون زیبادوستی، عواطف غریزی و شهوانی در جای خود به کار گرفته می‌شوند. در این نحوه زندگی برای باورها، عقاید، ملکات نفسانی، احساسات، حالات، دانستن‌ها، شناختن‌ها، فهمیدن‌ها، گرایش‌ها، روابط، موقعیت‌ها، نقش‌ها، جبهه‌بندی‌ها، اراده‌ها و حرکت‌های انسانی برنامه و قانون هست. به همین جهت است که می‌توان این دین را سازگار با فطرت انسانی دانست و ادعا کرد راه حل گره‌ها، پیچیدگی‌ها و دشواری‌های حیات انسانی در این دین یافت می‌شود.
انسان از فطرت الهی برخوردار است. او با عقل ارزشمندی برخوردار است که به او اجازه می‌دهد بین خیر و شر تشخیص دهد و راه حق را انتخاب کند. عقل هدیه‌ای از خداوند است و بقای انسانیت و رشد آن وابسته به استفاده‌ی بهینه از آن است. عقل انسان، به او امکان می‌دهد تا اعمال و افعال خود را با توجه به معیارهای دینی و اخلاقی انتخاب کند. اما در عین حال، وحی به او کمک می‌کند تا عقل خود را به حداکثر ظرفیت ممکن به کار ببرند و از توهمات و خطرات خطاها دوری کنند.

چند سالی بود که این وبلاگ راکد مانده بود. اخیرا به همت جناب حجت الاسلام طالعی یزدی که از طلاب پرتلاش‌اند، دوباره این وبلاگ فعال شده است و از ایشان تشکر وافر دارم.

ابوالحسن حسنی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان

نقد نظریه‌ی تعبیر شارع به مولای نوعی

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ

از آن جا که رقیبی صریح برای منظر مولویت تشریع نبوده؛ این منظر به دقت مورد تحلیل و نقد قرار نگرفته استاما به نظر می‌رسد با وجود شهرت این منظر، شهرتی نزدیک به اجماع همگان، نقدهایی بر آن وارد باشد.

نقد اول بر مراد از مولا و تنظیر ولایت الهی به رابطه‌ی مولا و عبد بشری استآیا مولویت حقّ تعالی بر بندگانش چون مولویت مولای بشری بر عبدش است؟ به نظر نمی‌رسد چنین باشدمیان این دو چند تفاوت عمده وجود دارداول اینکه ولیّ بشری نیازهای خود را به عبد تکلیف می‌کند؛ خودِ عبد برای او فی‌نفسه ارزش خاصی ندارداما مولای الهی هیچ نیازی به عبد خود ندارد؛ بلکه در امر و نهی او نیازهای خود عبد ملحوظ استتفاوت دوم اینکه عبد در برابر مولای بشری چون ابزاری است که از عقل و اراده‌ی او چشم‌پوشی شده استاما در رابطه‌ی عبد و مولای الهی، از عقل و اراده‌ی عبد چشم‌پوشی نمی‌شوددر مقام تمثیل، میان ولایت الهی بر عبد و ولایت پدر بر فرزند همانندی بیشتر خواهد بود تا رابطه‌ی مولا و عبد بشریولایت در روابطی چون ولایت پدر بر فرزند یا قیِّم بر صغیر و محجور یا حاکم بر مردم رابطه‌ای استعلایی میان ولی و مولّی علیه است که در آن ولیّ موجودی ذی‌شعور و ذی‌اراده است؛ اما علاوه بر آن، مولّی علیه نیز شأنیت شعور و اراده را دارد، چه بالفعل فاقد آن باشد و چه واجد آن و این شأنیت مورد توجه مولا استولایت حق تعالی و عبودیت انسان برای تدبیر استکمالی حیات خود انسان است، چنان که می‌فرماید:

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (البقرة : 21) «ای مردم پروردگار خود را بندگی کنید، همان که شما و کسانی که پیش از شما بودند، را آفرید؛ باشد که تقوا یابید»

وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (آل عمران : 132) «از خدا و رسول او اطاعت کنید، باشد که در رحمت درآیید».

تفاوت سوم میان مولای الهی و مولای بشری این است که اساساً واژه‌ی «مولا» در رابطه‌ی عبد و مولای بشری به جای «مالک» به کار رفته استسلطه‌ی مولای بشری بر عبد از قبیل مالکیت بوده و مبدأ حق تصرف برای صلاح مولا یا در واقع مالک استدر حالی که در موارد استعمال دیگر ولایت، این رابطه میان ولی و مولّی علیه مبدأ هم حق تصرف با احاطه‌ی تدبیری برای صلاح مولّی علیه استهم چنین، اساساً در غیر از نسبت عبد و مولای بشری یا همان مالک، در دیگر استعمال‌های مولا و ولایت، عبد مضایف مولا نیستپدر بر فرزند ولایت دارد، اما فرزند عبد خوانده نمی‌شود؛ ولی امر بر امت ولایت دارد، اما امت عبد خوانده نمی‌شوددر چنین جاهایی روشن است که استعمال عبد از باب مجاز خواهد بودهم چنین، در هیچ جای قرآن کریم، عبد بودن انسان مضایف با ولایت الهی قرار داده نشده استبنابر این نمی‌توان نسبت عبد و مولای بشری را با نسبت عبد و مولای الهی تنظیر کرد.

نقد دوم، به مصصح عقاب بر طبق این نظر وارد استنقد بر این نکته از سه جهت ممکن است: 1) از این جهت که آیا ظلم بر مولای الهی و هتک او ممکن است یا نه؟ 2) آیا گناه در برابر تخلف از فرمان مولوی است؟ 3) آیا عذاب گناه‌کاران در قیامت در برابر هتک مولا است؟

اساساً آیا ظلم بر حقّ تعالی و هتک او ممکن است؟ برخی در ذیل آیه‌ی «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان : 13) [همانا شرک ظلم عظیم استشرک را ظلم به خدا دانسته‌اند؛ چنان که سید محمد حسین فضل الله در ذیل این آیه می‌نویسد: «پس آن ظلم بر خدا بر خدا از جایگاه تجاوز بر حق خدا در توحید او در عقیده و در عبادت است» 1 و مرحوم حسینی همدانی در ذیل همین آیه می‌نویسد: «بدیهی است ظلم و ستم و هتک ساحت کبریائی زیاده بر این تصور نمی‌رود»2اما چنان که بسیاری دیگر از مفسران آورده‌اند؛ این ظلم بر نفس است و حق تعالی اعظم از آن است که ظلم بر او و هتک او ممکن باشدعزّت حقّ تعالی عزّت حقیقی است و عزّت او مانع حقیقی هر گونه نفوذ به مرتبه‌ی الوهی و هتک او و ظلم به او استتعبیری که حقّ تعالی از مشرک دارد، این است که «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه‌ (الأنعام : 91 و الحج : 74 و الزمر : 67)3 مراد از این آیه این است که حق تعالی را چنان که باید تعظیم نکردندروشن است که تعبیر «ما قدروا الله» غیر از تعبیر «ظلموا الله» استدر تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (عَلَیْهِ السَّلَامُدرباره‌ی آیه‌ی «وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (البقرة : 57 و الأعراف : 160)» آمده است:

«به ما ستم نکردند»: به جهت آنچه تبدیل کردند و به جز آنچه فرمان داده شده بود، گفتند و به آنچه عهد شده بود، وفا نکردند [به ما ستمی نرسید]؛ زیرا کفر کافِر در سلطان ما و ممالک ما خدشه‌ای ایجاد نمی‌کند، چنان که ایمان مؤمن هم چیزی به سلطان ما نمی‌افزاید.4

در احتجاج طبرسی آمده است که زندیقی از امیرالمؤمنین (عَلَیْهِ السَّلَامُدر ضمن مجموعه‌ای از پرسش‌ها، می‌پرسد: «یافتم که می‌گوید که به ما ظلم نکردند، بلکه به خود ستم کردند، چگونه بر خدا ستم می‌شود؟ و این ستمگران کیانند؟»5 مراد زندیق این بوده که مگر ستم به خدا ممکن است که در قرآن می‌فرماید به خدا ستم نکردندایشان پاسخ می‌دهد: «پس او ـ که نامش مبارک باد ـ اجلّ و بزرگ‌تر از آن است که به او ستم شود؛ اما امنایش را قرین خود قرار داد و به آفریدگانش شناساند که آنان چه منزلت بزرگی نزد او دارند و ستم به آنان ستم به او است»6پاسخ امیرالمؤمنین (عَلَیْهِ السَّلَامُاین است که ستم به خدا مجاز از ستم به اهل بیت (علیهم ‌السلاماستهمین معنا از امام باقر (عَلَیْهِ السَّلَامُدر ذیل این آیه نیز نقل شده است: «خداوند، بزرگتر، عزیزتر و اجلّ از آن است که به او ستم شود؛ لکن ما را با خود درآویخت و ظلم بر ما را چونان ظلم بر خود قرار داد»7.

آیا گناه در برابر تخلف از فرمان مولوی است؟ برای این امر دلیل عقلی نمی‌توان آورد، مگر این که با انسان‌انگاری، ولایت حقّ تعالی را چون مالکیت مولای بردگان فرض کرد و روشن است که این مبنایی ناپذیرفتنی استاز جهت دلیل نقلی نیز می‌توان با کمال جرأت مدعی شد در قرآن کریم هیچ گونه نسبتی میان ولایت الهی و ذنب وجود ندارد.

آیا عذاب گناه‌کاران در قیامت در برابر هتک مولا است؟ این که مصحح عقاب اخروی هتک مولا باشد، سازگار با آیات قرآن کریم نیستحق تعالی در هشت آیه به صراحت مصحح عذاب را «بِما کانُوا یَکْسِبُون» [به سبب آنچه کسب می‌کنندذکر می‌کند: «الأنعام : 129»، «الأعراف : 96»، «التوبة : 82»، «التوبة : 95»، «یونس : 8»، «یس : 65»، «فصلت : 17»، «الجاثیة : 14».‌ در آیات دیگری نیز همین معنا با الفاظ دیگری آمده است؛ مانند: «وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (البقرة : 79) [وای بر آنان از آنچه کسب کرده‌اندو «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَت‌ (البقرة : 286)» [خداوند هیچ کسی را بیش از وسع تکلیف نمی‌نهد، برای او است آنچه کسب کرده و بر او است آنچه اکتساب کرده استو «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (الأنعام : 120)» [گناهان را، چه گناه آشکار و چه گناه پنهان، رها کنید؛ کسانی که گناه کسب می‌کنند، در برابر آنچه به دست آورده‌اند، به زودی مجازات خواهند شد». عبارت «وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (البقرة : 79) [وای بر آنان از آنچه کسب می‌کنندنیز دلیل دیگری بر این قول می‌تواند باشددر رابطه‌ی عبد و مولا، عبد عقاب مولا را کسب نمی‌کندزیرا «کسب» امری ارادی است؛ بنابر این، ظهور آیات این است که بندگان به اراده‌ی خود به سمت عذاب رفتنداین نکته‌ای است که متکلمان، فلاسفه و برخی از اصولیان نیر به آن توجه کرده‌اندبرای نمونه، مرحوم اصفهانی صحت ثواب و عقاب را به دو نحو تصویر می‌کند؛ نحوه‌ی دوم همان بود که در پیشتر به تفصیل آمداما تصویر اول را چنین می‌آورد:

ثواب و عقاب هر دو از لوازم اعمال و از نتایج افعال و از نتایج ملکات فاضله و رذیله‌اندحق تعالی در این سخنانش به آن اشاره دارد: « الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (الجاثیة : 28)» [امروز تنها آنچه را می‌کردید پاداش می‌یابیدو «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ (العنکبوت : 54)» [همانا جهنّم بر کافران احاطه دارد]. چرا که آنچه محیط فعلی بر کافران است، همانا آتش افروخته‌ای است که بر دلها برآیدهم چنین این سخن معصوم (علیه‌السلامکه «آن تنها اعمال شما است که بر شما برمی‌گردد». خلاصه این که در آیات و روایات، تصریحات و تلویحات به آن وجود داردمانند این، عقاب بر نفس به جهت خطای آن است؛ چون مریضی بدن به جهت آزمندی‌اش؛ زیرا مرض روحانی چون مرض جسمانی است و داروهای عقلایی چون داورهای جسمانی‌اند و در این حال عقاب از معاقب خارجی نیست.8

پرسش این است که آیا این نحوه عقاب مصحح تکلیف نیست؟ دقت شود قول به این نحوه عقاب، به معنای انکار عقاب مسبوق به غضب الهی نیست؛ اما باز به نظر می‌رسد همین نحوه عقاب مصحح تکلیف باشداین مسئله دوباره بررسی خواهد شد.

در تشریع مولا بر عبد، پسند و ناپسند عبد اساساً مورد توجه نیست؛ اما حقّ تعالی در تشریع خود آن را مورد توجه قرار داده استاین توجه در دو جایگاه برجسته استالفاحکام ارشادی به حکمت؛ مانند: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ (البقرة : 179)« [و برای شما در قصاص زندگی است]، «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما (البقرة : 219)» [از تو درباره‌ی شراب و قمار می‌پرسند، بگودر آن‌ها گناهی بزرگ هست و منفعت‌هایی برای مردم هست؛ ولی گناهشان بزرگ‌تر از نفعشان است]. در رابطه‌ی مولا و عبد، عبد اساساً با حکمت احکام کاری ندارد و تنها داعی او، امر و نهی مولا است؛ چنان که تصریحات اصولیان بر آن نقل شدبتصریح خود حق تعالی که این دین اکراه نخواهد شد: «لَا إِکْرَاهَ فىِ الدِّینِ قَد تَّبَینَ‌َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی‌ (البقرة : 256)» [به ناخواه واداشتن در دین نیست]؛ «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (الإنسان : 3) [ما او را به راه آوردیم، حال می‌خواهد سپاس گوید و خواهد ناسپاسی کند]. اکراه هم در جنبه‌ی حقوقی ممکن است و هم در جنبه‌ی تکوینمولویت مقام تشریع، هم با این معنا سازگار است که در ابلاغ دین می‌توان قوه‌ی قهریه را به کار گرفت و هم با فطری نبودن دین سازگار استدر دو آیه‌ی اخیر این دو معنا، به ویژه فطری نبودن دین، نفی شده‌اندمطابقت دین با فطرت، مراعات پسند عبد در بالاترین حدّ ممکن است؛ زیرا پسند او در مرتبه‌ی تکوین رعایت شده که بسیار بالاتر از رعایت آن در مرتبه‌ی خیال استاین‌ها نشان می‌دهد که مصلحت و مفسده‌ی لحاظ شده در متعلق احکام امری عارضی بر آن‌ها نیستندالبته این نکته مستلزم تحقیقی مستقل و مفصل با استناد به آیات و روایات است که این مختصر جایگاه آن را ندارد.

در خود آیات الاحکام نیز شواهدی دیگر نیز وجود دارد که نشان می‌دهد تشریع قرآنی از سنخ تشریع مولوی نیست؛ برای نمونه در ذیل آیات الأحکام عباراتی است که در رابطه‌ی مولا و عبد جایگاهی ندارندبرای نمونه چند مورد تحلیل می‌شوددر ذیل برخی از آیات الأحکام عباراتی چون «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (باشد که هدایت یابید، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (باشد که تقوا یابید، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (باشد که سپاسگزار گردید، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (باشد که به یاد آرید، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (باشد که خرد بورزید، «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (باشد که بیاندیشید، «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (باشد که رستگار گردید، «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (باشد که رحمت یابید)» آمده استاین عبارات در رابطه‌ی عبد و مولا جایگاهی ندارنداساساً عبد در نزد مولا چیزی نیست جز موجودی که اراده و توان آن برای انجام برخی کارها در اختیار مولا است؛ نه برای این که هدایت، تقوا، شکر، ذکر، عقل، فکر، فلاح و رحمت برسدهم چنین، در آیات الأحکام نیز عباراتی دیگر نیز به چشم می‌خورد که با منظر مولویت تشریع سازگار نیستبرای نمونه در آیه‌ی قصاص می‌فرماید:

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (البقرة : 179) «و در قصاص برای شما زندگی است، ای صاحبان خرد ناب، باشد که بپرهیزید».

این نحوه تشریع نمی‌تواند مولوی باشد؛ در تشریع مولوی، تشریع به کسی است که تنها مأمور انجام تکالیف استاساساً خود عبد ارزشی ندارد، مگر برای انجام تکلیف محوله از سوی مولااما عناوینی چون «یا أُولِی الْأَلْبابِ (ای صاحبان عقل ناب)» نشان‌گر ارزش فی‌نفسه عبد نزد مولای الهی استعلاوه بر این‌ها، در قرآن کریم از طلب الزامی شرعی با عناوینی یاد می‌شود که با مولویت مقام تشریع سازگار نیست؛ مانند «آیه» در برخی از آیات الأحکام:

«یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» (البقرة : 219) و «یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ» (البقرة : 242).«آیات خود را برای شما روشن می کند»؛

یا گاهی حکم الزامی را با عدم جُناح (گناه و رویگردانی از حقّبیان می‌کند:

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا (النساء : 101). «و چون زمین میسپرید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر از فتنه‌ی کافران بترسید»

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما (البقرة : 158). «صفا و مروه از شعائر خدا استپس کسی که حج خانه خدا و یا عمره انجام می‌دهد، گناهی نیست که میان آن دو را بپیماید».

افزون بر موارد یاد شده، اساساً در قرآن کریم برای طلب شرعی تنها در عبارات «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (البقرة : 286)» [خداوند به هیچ کس بیش از گنجایش تکلیف نمی‌کند»، «لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها (البقرة : 233)» [هیچ کس بیش از گنجایش مکلّف نمی‌شود] «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (الأنعام : 142)، (الأعراف : 42)، (المؤمنون : 62)» [هیچ کس را بیش از گنجایش مکلّف نمی‌کنیماز ماده‌ی «کلف» استفاده شده است که خود عبارات بیانگر آن است که «کُلْفَت» به آن صورت که در اوامر غیر الهی جاری است، در اوامر الهی جریان ندارد.

تبیین این نظریه در مطلب پیشین آمده بود:

http://hassani.blog.ir/post/The%20theory%20of%20the%20Shari%27a%20like%20the%20command%20of%20the%20master%20to%20the%20slave

1فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، ج‌18، ص190، دار الملاک للطباعة و النشر، بیروت، چاپ دوم، 1419ق.

2حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج‌12، ص472، کتابفروشی لطفی، تهران، چاپ اول، 1404ق.

3طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌7، ص268، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ پنجم، 1417ق.

4امام عسکری (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، ص259، مدرسه امام مهدی، قم، چاپ اول، 1409ق.

5طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 246، مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.

6طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 245.

7کلینی، الکافی، ج1، ص146 و 434. دقت شود که این روایت‌ها در مقام تأیید حکم عقلی بر محال بودن ظلم به خدا آمده‌اند، نه به عنوان دلیل مستقل.

8غروی اصفهانی، بحوث فی الأصول، ، ج2، ص57.




از دیدن نظرات شما خوشحال می‌شوم (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی