انسان، عقل و دین Human , intellect and Religion

فعالیت‌های ابوالحسن حسنی در حوزه‌های علوم فقهی و علوم حِکمی

انسان، عقل و دین Human , intellect and Religion

فعالیت‌های ابوالحسن حسنی در حوزه‌های علوم فقهی و علوم حِکمی

انسان، عقل و دین  Human , intellect and Religion

خداوند در دین اسلام چگونگی یک زندگی کامل و جامع خداپسندانه را برای همه‌ی افراد بشر، در هر شرایط زمانی، جغرافیایی، اجتماعی و فردی ترسیم کرده است و از بندگان خویش خواسته است تا آن گونه زندگی کنند؛ زیرا جز با آن به رستگاری نمی‌توانند برسند. اگر انسان آن گونه که خدا پسندیده، زندگی کند، حقّ تعالی نیز سفره‌ی نعمت‌های خویش را بر آنان می‌گسترد و به آنان آرامش عطا می‌کند که از بزرگترین نعمت‌ها است. با نگاهی به مفاد قرآن کریم و نیز روایات رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و اهل بیت او (عَلَیْهِمُ‏ السَّلَامُ‏) می‌توان دریافت که در این نحوه زندگی همه‌ی ابعاد فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی مورد توجه بوده و همه‌ی قوای انسانی، مانند قوای معرفتی چون عقل، خیال و حس یا قوای انگیزشی گرایشی چون زیبادوستی، عواطف غریزی و شهوانی در جای خود به کار گرفته می‌شوند. در این نحوه زندگی برای باورها، عقاید، ملکات نفسانی، احساسات، حالات، دانستن‌ها، شناختن‌ها، فهمیدن‌ها، گرایش‌ها، روابط، موقعیت‌ها، نقش‌ها، جبهه‌بندی‌ها، اراده‌ها و حرکت‌های انسانی برنامه و قانون هست. به همین جهت است که می‌توان این دین را سازگار با فطرت انسانی دانست و ادعا کرد راه حل گره‌ها، پیچیدگی‌ها و دشواری‌های حیات انسانی در این دین یافت می‌شود.
انسان از فطرت الهی برخوردار است. او با عقل ارزشمندی برخوردار است که به او اجازه می‌دهد بین خیر و شر تشخیص دهد و راه حق را انتخاب کند. عقل هدیه‌ای از خداوند است و بقای انسانیت و رشد آن وابسته به استفاده‌ی بهینه از آن است. عقل انسان، به او امکان می‌دهد تا اعمال و افعال خود را با توجه به معیارهای دینی و اخلاقی انتخاب کند. اما در عین حال، وحی به او کمک می‌کند تا عقل خود را به حداکثر ظرفیت ممکن به کار ببرند و از توهمات و خطرات خطاها دوری کنند.

چند سالی بود که این وبلاگ راکد مانده بود. اخیرا به همت جناب حجت الاسلام طالعی یزدی که از طلاب پرتلاش‌اند، دوباره این وبلاگ فعال شده است و از ایشان تشکر وافر دارم.

ابوالحسن حسنی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان

شهادت فاطمه​ی زهرا حقیقت است

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ

در سال​​های اخیر موج بزرگی راه افتاده است که در صدد انکار یک واقعه​ی تاریخی است. واقعه​ای که اگر چه به حسب ظاهر تاریخی است؛ اما در حقیقت یک مسئله​ی عقیدتی است. شهادت صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) تنها یک واقعه​ی تاریخی نیست، بلکه سندی محکم برای حقانیت شیعه در مسئله​ی امامت و اثبات​گر غصب مقام خلافت از سوی مدعیان خلافت است. به ویژه با موج جدید اقبال به تشیع در جهان اسلام، مسلمانان نسبت به این نکته بسیار حساس شده‌اند.

به هر حال اسناد فراوانی برای شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) وجود دارد. راه حلی که مخالفان برای انکار این واقعه برگزیده​اند، انکار صحت احادیث هجوم به بیت و شهادت آن بانو است. در پاسخ به این شبهه چند نکته گفتنی است:

  1. هجوم با آتش به بیت صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) سند صحیح دارد.

  2. اساساً بررسی به شیوه​ی بررسی رجال، بسیاری از منقولات تاریخی را در تردید قرار می‌دهد؛ زیرا روش معمول مورخان نقل مطالب بدان شیوه نبود و ناقلان وقایع تاریخی سلسله​وار معرفی نمی​شدند. این شیوه بیشتر میان محدثان مرسوم بود.

  3. برای اعتماد به یک واقعه​ی تاریخی منقول شواهدی از این قبیل لازم است: 1) اعتماد مورخ به مطلبی تاریخی علیرغم ناسازگاری با باورهایش؛ 2) اعتماد مورخ یا محدث متبحر و قابل اعتماد به وقوع آن؛ 3) تواتر یا شهرت یا استفاضه در زمان​های نزدیک به زمان وقوع؛ 4) سازگاری مرتبط یک واقعه با وقایع منقول دیگر.

  4. اگر حدیثی به حد تواتر یا حتی استفاضه رسید، دیگر بررسی رجال آن حدیث موضوعیت ندارد و آن حدیث قابل اخذ است.

  5. دشمنان اهل بیت و پیروان آنان تلاش فراوانی برای از بین بردن اسناد شهادت آن بزرگوار داشته‌اند.

البته منع از نقل و کتابت حدیث، به ویژه وقتی پای فضایل یا مظلومیت​های اهل بیت (علیهم ‌السلام) در کار باشد، تاریخی دیرینه و انکارناپذیر دارد و البته بهانه​هایی برای آن تراشیده شده است. راویان بسیاری تنها از این جهت تضعیف شده‌اند که مطاعن صحابه​ی دیگر را نقل کرده‌اند. متهم ساختن روایان به تشیع نیز از شیوه​های دیگر است؛ به گونه‌ای که حتی شخصیتی چون طبری نیز به تشیع متهم می​شود1 یا اگر کسی از نقاط ضعف معاویه و عمروعاص سخن گوید، رافضی خوانده می​شود2. در این حال راوی جرأت نمی​کند خبری را که صحیح هم می​داند، نقل نماید. نکته​ی مهم این است که در این موارد، راوی به کذب متهم نمی​شود، بلکه روایت​های او پذیرفته نمی​شود؛ چون حقایقی را گفته که برخی را خوش نمی‌آید. برای نمونه، با این که احمد حنبل تصریح دارد حسین بن حسن اشقر دروغ نمی​گوید؛ اما چون شنید مطاعن ابوبکر و عمر را هم می​گوید و در تشیع وی هم سخنی است (نه این که ثابت شده)، او را شایسته​ی آن ندانست که روایت​هایش را نقل نمایند؛ این در حالی است که هم ابن حبان او را موثق شمرده و هم ابن معین او را صدوق دانسته است؛ دیگران او را نه به جهت دروغ، بلکه به اتهام نقل مناکیر تضعیف کرده‌اند3، در حالی که نقل مناکیر ملازم با ضعف راوی نیست. سانسور اخبار نیز نکته​ای است که در کتاب‌​های آنان رواج بسیار دارد. برای نمونه، طبری مکاتبات محمد بن ابی​بکر و معاویه باز نمی​کند «چون ممکن است شنیدن آن برای مردم دشوار باشد4». حذف از کتاب​ها که هم در دیرباز رواج داشته است و امروزه به شکل بسیار گسترده​ای پیگیری می​شود. البته پیدا است این روش نتیجه​ی معکوس برای آنان دارد. زیرا در این صورت، برای آنان نه راوی معتبری باقی می‌ماند و نه کتاب معتبری. بعد از مدتی کوتاه، آنان برای دیدن نسخ معتبر کتاب‌​های خود مجبور به رجوع به کتاب​خانه​های شیعیان خواهند شد. آنگاه با این فضای خفقان انتظار دارند که در کتاب‌​های آنان حدیث صحیح در باب این جنایت عظیم یافت شود؟! با این حال، باز هم یافت می​شود!

ابن ابی شیبه در المصنف به سند صحیح، بر اساس مبانی اهل سنت، چنین روایت می​کند:

حدثنا محمد بن بشر حدثنا عبیدالله بن عمر حدثنا زید بن أسلم عن أبیه أسلم: «أنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله (ص) کان علی والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله (صلی الله علیه [وآله] و سلم)، فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم. فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب، خرج حتى دخل على فاطمة. فقال: یا بنت رسول الله (صلی الله علیه [وآله] و سلم)!والله ما من أحد أحب إلینا من أبیک، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، وأیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت. قال: فلما خرج عمر، جاؤوها. فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت، وأیم الله لیمضین لما حلف علیه، فانصرفوا راشدین، فروا رأیکم ولا ترجعوا إلیّ. فانصرفوا عنها؛ فلم یرجعوا إلیها حتى بایعوا لأبی بکر»5.

آن‌گاه که بعد از رسول ‏خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلّم براى ابوبکر بیعت مى‏گرفتند، على [ علیه السلام‌] و زبیر نزد فاطمه [سلام الله علیها] دختر رسول خدا (صلی الله علیه [وآله] و سلم) میروند و با او مشورت کرده و نزد او رفت و آمد مى‏کنند. هنگامی که این خبر به عمر بن خطاب رسید، نزد فاطمه [سلام الله علیها] آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا سوگند! نزد ما کسى از پدرت محبوب‌تر نیست و پس از او تو از همه برای ما محبوب‌تری! اما به خدا قسم این امر مرا مانع نمى‏شود تا اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را همراه با ساکنانش به آتش کشند. اسلم می‌گوید: چون عمر از نزد فاطمه رفت، آنان نزد او آمدند. فاطمه [سلام الله علیها] گفت: مى‏دانید که عمر نزد من آمد و به خدا سوگند یاد کرد که اگر شما (بدون بیعت با ابوبکر) به خانه برگردید خانه را با شما به آتش مى‌کشد؟ و سوگند به خدا که او به سوگندش عمل خواهد کرد. پس راهیافته برگردید؛ رأیتان را بگویید و به سوی من برنگردید. پس برگشتند و تا با ابوبکر بیعت نکردند، نزد او بازنگشتند.

هم چنین، بلاذری در انساب الأشراف در روایتی صحیح، بر اساس مبانی اهل سنت، نقل میکند:

المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمى، وعى ابن عون أن أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة، فلم یبایع. فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یا ابن الخطاب، أتراک محرّقا علىّ بابى؟ قال: نعم، و ذلک أقوى فیما جاء به أبوک. و جاء على، فبایع و قال: کنت عزمت أن لا أخرج من منزلی حتى أجمع القرآن.6

ابوبکر فرستاده​ای نزد علی [علیه السلام] فرستاد و از او بیعت خواست. اما او بیعت نکرد. عمر با وسایل آتشزنی آمد. با فاطمه [علیها السلام] نزد در مواجه شد. فاطمه [علیها السلام] گفت: ای پسر خطاب آیا بر آنی که در خانه​ی مرا آتش بزنی؟ گفت: آری و این کار از آنچه پدرت آورده، استوارتر است. در این حال علی آمد و بیعت کرد و گفت: من قصد کردم تا قرآن را جمع نکنم، از خانه​ی خود خارج نشوم.

طبری نیز در روایتی صحیح، بر اساس مبانی اهل سنت، چنین نقل میکند:

حدثنا ابن حمید، قال: حدثنا جریر، عن مغیره، عن زیاد بن کلیب، قال: اتى عمر بن الخطاب منزل على و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال: و الله لأحرقن علیکم او لتخرجن الى البیعه فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف، فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فاخذوه.

عمر به منزل علی آمد که طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران در آن جا بودند. گفت: به خدا قسم یا خانه را بر روی شما آتش میزنم یا باید برای بیعت خارج شوید. زبیر با شمشیر آخته به وی هجوم برد، اما لغزید و شمشیر از دستش افتاد و بر سر وی ریخته و او را گرفتند.

هر سه روایت تهدید به احراق باب را ذکر کرده‌اند. البته دو روایت اول بیعت امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) را نیز بیان می​کنند؛ اما این نکته با روایات صحیح متعددی تعارض دارد که تصریح دارند تا صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) زنده بود، وی بیعت نکرد7. با این سه روایت، به روشنی می­توان استفاضه​ی اجمالی بر اصل تهدید به احراق را دریافت (دقت شود که اسناد سه روایت در همه​ی طبقات مستقل از هم هستند) و به این ترتیب بدون نیاز به بررسی رجال احادیث دیگری که این حادثه​ی تلخ را بیان میکنند؛ تواتر اجمالی تهدید به احراق روشن میشود.

شاید پرسیده شود که در دو روایت اول چگونه نصف روایت پذیرفته شده و نصف دیگر پذیرفته نمیشود. باید گفت که این نکته‌ای ناشناخته بر اهل فن نیست. زیرا بسیار پیش میآید که راوی موثقی روایتی را نقل میکند که به دلیلی در نقل بخشی از آن خطا دارد و این خطا با قراین داخلی یا خارجی تشخیص داده میشود. وجود چنین خطایی اعتبار بخش دیگر روایت را مخدوش نمیسازد و اگر چنین خدشه​ای پذیرفته شود، باید به همه​ی روایات آن راوی تعمیم داده شود و این خلاف فرض وثوق راوی است. البته نزد ما شیعیان مشکل این روایات خطای راوی نیست. با توجه به شهرت مسئله در آن زمان، اصل ماجرا قابل انکار نبود8؛ بنابر این، راوی ناچار بود برای توجیه خلیفهاش ماجرا را تحریف نماید و اساساً نقل آن برای همین تحریف بوده است.

ابن کثیر دمشقی با توجه به روایات عدم بیعت تا پس از شهادت صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) توجیه کرده‌اند که امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) دو بیعت داشت: یکی پس از تهدید و یکی پس از شهادت9. اما در همان صفحه روایتی را که نقل کرده، چنین است که «لم یکن بایع تلک الأشهر» (در ماههایی که فاطمه​ی زهرا زنده بود، بیعت نکرد). بنابر این، این وجه جمع درست نمیتواند باشد؛ به ویژه آن که روایت​های عدم بیعت در حیات حضرت زهرا (علیها السلام) متعدد صحیحی، بر مبنای اهل سنت دارد و این روایتها تصریح بر عدم بیعت دارند.

هم چنین، دو روایت اول دلالت بر آن دارند که درگیری در برابر منزل حضرت زهرا (علیها السلام) پیش نیامد؛ در حالی که روایت طبری از درگیری خبر میدهد. در این جا باز باید گفت که روایت سوم معتبر است و قراین متعددی دارد. یکی از قراین آشکار اظهار ندامتی است که ابوبکر در آخر عمر خود داشت و بر مبنای اهل سنت به طریق معتبر روایت شده است: «وددت أنّی لم‏أکن کشفت بیت فاطمة و ترکته و أن أغلق علیّ الحرب»10 (دوست داشتم خانه فاطمه را نمیگشودم، اگر چه برای جنگ با من بسته شده بود). این بیان نشانگر آن است که آن خانه تنها با یک سخن گشوده نشده است و مسئله به خوبی و خوشی تمام نگشته است. بنابر این، نه تنها بیعت امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) در حیات صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) ثابت نیست، بلکه وجود درگیری در برابر منزل ایشان نیز ثابت است.

در این جا یک پرسش جا دارد: عمر قسم یاد کرده بود که یا باید اهل خانه بیعت کنند یا خانه را به آتش می​کشد. روایات صحیح اهل سنت نیز می​گوید بیعتی در آن موقع انجام نشد. آیا روایتی وجود دارد که عمر کفاره​ی قسم داده باشد؟ حتی روایتی ضعیف در کتاب‌​های شیعه و سنی نقل نشده است. بنابر این، شق دوم می​ماند: عمر خانه را با وجود اهل بیت (علیهم ‌السلام) در آن به آتش کشید؛ نکته​ای که در روایات شیعه آمده است و قراین متعددی دارد. طبیعی است که اهل سنت این نکته را به صراحت بیان نکنند؛ زیرا اگر تهدید به احراق قابل توجیه باشد، خود احراق هرگز توجیه​پذیر نیست.

تا کنون قراین کافی برای پذیرش روایات جرح و ضرب صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) حاصل شده است. با این حال باید گفت که در روایات شیعه اسناد معتبری برای آن هست و در میان اهل سنت مورخان و اندیشمندان متبحری آن‌ها را پذیرفته​اند.

امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام) پس از دفن شبانه​ی صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) می​گوید: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ»11 (بزودى، دخترت تو را خبر دهد که چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم کردند. همه سرگذشت را از او بپرس و خبر حال ما از او بخواه. اینها در زمانى بود که از مرگ تو دیرى نگذشته بود و تو از یادها نرفته بودى). همین ناله نشان می​دهد که چه بر سر دردانه​ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بانوی دو عالم، صدیقه​ی شهیده آمده است. صدیقه​ی کبری (سلام الله علیها) شهید است؛ چنان که بنابر سند صحیح امام صادق (علیه ‌السلام) وی را «صِدِّیقَةٌ شَهِیدَة»12 می​خواند.

1دلائل الصدق لنهج الحق‏، محمد حسن مظفر نجفى، مقدمه، ص120، موسسه آل البیت‏، قم، 1422ق، چاپ اول‏.

2البدایة و النهایة، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى (م 774)، ج8، ص139، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.

3کتاب تهذیب التهذیب، شهاب الدین احمد بن علی بن حجر عسقلانی، ج2، ص309 و 310، دارالفکر، چاپ اول، 1995/1425

4تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، ج4، ص557، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة، 1967/1387.

5الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ابی​بکر عبدالله بن محمد بن ابی​شیبة (م235)، ج7، ص433، ح37034، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1995/1416. ابن عبد البر این روایت را با تغییر لأحرقن به لأفعلن و لأفعلن (چنین و چنان خواهم کرد) نقل کرده است (الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، ج3، ص975، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، 1412/1992). این گونه تغییر واژه در کتاب‌​های آنان بسیار اتفاق افتاده است.

6کتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى (م 279ق)، ج2، ص268، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996.

7الجامع الصحیح المختصر، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار ابن کثیر ، الیمامة، بیروت، چاپ سوم، 1407/1987. الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم، أبو الحسین مسلم بن الحجاج بن مسلم القشیری النیسابوری، دار الجیل بیروت - دار الأفاق الجدیدة ـ بیروت. تاریخ ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر الشهیر بابن الوردی (م749ق)، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1996. الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630)،ج‏2، ص325، دار صادر - دار بیروت، بیروت، 1385/1965. تاریخ ‏الطبری، ج‏3، ص208. کتاب الردة، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ص47، بیروت، دار الغرب الاسلامى، چاپ اول، 1410/1990. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص24. الإمامة و السیاسة، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری (م276)، ج1، ص31، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410/1990.

8در قرون اول این ماجرا، از سوی مخالفان انکار نمی​شد؛ بلکه یا تحریف می​شد یا توجیه می​شد یا نقل چنین اموری تحریم می​گشت. آشکار بودن ماجرا به حدی است مسعودی می​نویسد:

عروة بن زبیر چون با خبر از ماجرای بنی​هاشم شد که برادرش آنان را در دره محاصره کرده و جهت آتش زدن آنان هیزم جمع​آوری کرده است؛ او را معذور دانست و گفت: او می​خواست آنان را بترساند تا سخن خود را نپراکنند و در میان مسلمانان اختلاف نیفکنند و این که آنان را در اطاعت خود در آورد تا سخن یکی گردد. چنان که عمر نیز با بنی​هاشم به جهت تأخیر در بیعت ابوبکر چنین کرده بود و هیزم آورده بود تا خانه را بر آنان بسوزاند. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، انتشارات کتابخانه آیت‏الله مرعشى نجفى قم‏، قم، چاپ اول، 1404ق.)

البته در چاپ​های فعلی مروج الذهب عبارت آخر با فعل مجهول آمده یا اصلاً حذف شده است و در عبارات دیگر نیز تغییری ایجاد شده است. اما به دو دلیل نقل ابن ابی الحدید معتبرتر است. اول این که تحریف کتاب‌های اهل سنت در چنین مسائلی مرسوم گشته است. دوم آن که اگر، چنین فعلی فعل خلیفه نبود، استناد شرعی! بدان جایی نداشت.

9البدایة و النهایة، ج‏5، ص286.

10لسان المیزان، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، ج4، ص189، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ سوم، 1406/1986. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی (م748)، ج5، ص135، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1995؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین محمد بن احمد الذهبى (م 748)، ج‏3، ص118، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413/1993؛ تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى المعروف بالیعقوبى (م بعد 292)، ج‏2، ص137، بیروت ، دار صادر، بى تا. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص24.

11نهج البلاغه، خطبه​ی 202 (نسخه​ی صبحی صالح).

12کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‏، ج1، ص458، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، چاپ: چهارم‏، 1365.

  • ابوالحسن حسنی

اهل بیت

از دیدن نظرات شما خوشحال می‌شوم (۱)

سلام گرامی
احسنت ، مطلب بسیار مهمی را موضوع این پست خود قرار دادید .
تحریف وقایع و تخریب شیعه یکی از زیرکانه ترین حرکتهایی است که دشمن در جنگ نرم سر لوحه کارهای خود قرار داده است .
موفق باشید
یاعلی (ع)
پاسخ:
با تشکر از حسن توجه حضرت عالی. به امید شفاعت حضرت زهرای مرضیه (علیها السلام) در پیشگاه حضرت احدیت.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی