جناحهای سیاسی جدید: جناح مقاومت و جناح مذاکره
پایان اصولگرایی و اصلاحطلبی
طبیعی است که در هر نظام سیاسی با توجه به اختلافاتی که در میان کارگزاران نظام وجود دارد، جناحبندیهایی وجود داشته باشد. در جمهوری اسلامی ایران نیز همواره جناحبندیهایی وجود داشته است. برای نمونه، در اوایل انقلاب طیف بنیصدریها و حزبالله دو طیف اصلی جناحهای کشور بودند. بعد از پایان فتنهی بنیصدر، به تدریج دو طیف چپ و راست ایجاد شد. طیف چپ با گرایشهای چپ انقلابی بر اقتصاد دولتی تأکید داشت و طیف راست با گرایشهای فقاهتی بر اقتصاد خصوصی. بعد از انتخابات دوم خرداد و انحلال طیف چپ انقلابی در گروه کارگزاران با گرایشهای لیبرالی، جناحهای کشور به دو طیف اصلاحطلبان و اصولگرایان تغییر یافتند. مسئله اقتصاد دولتی یا خصوصی دیگر پاک شده بود؛ هر چند یکی از مسایل مهم، مسئلهی اقتصاد سرمایهمحور و مردممحور مسئلهی اصلی شده بود. جناح اصولگرا بیشتر درگیر مباحث مشروعیت با مایههای کلامی و فلسفی شد. با این حال، طیف اصولگرا تعریف جدی و دقیق از خود ارایه نکرد و همین امر موجب شد در چنین طیفی هم شخصیتهایی چون علامه مصباح یا دکتر سعید جلیلی جای گیرد و هم شخصیتی چون دکتر جاسبی و دکتر علی لاریجانی. بنابر این طبیعی است که کسی چون دکتر احمدینژاد نخواهد در این طیف شناخته شود و جبههی پایداری، تفکیک خود از بخشی از اصولگرایان را جدی بشمارد. اساساً نوع اختلافات در میان سران سیاسی کشور و نظریهپردازانِ در حاشیه، نشان میدهد امروز دیگر تقسیم جناحها به اصولگرا و اصلاحطلب یک تقسیم واقعی نیست و جناحهای واقعی کشور را نشان نمیدهد. از این جهت، نیازمند یک بررسی جدید از این اختلافات و تبیین جناحهای واقعی کشور باشیم.
با نگاهی به جریانهای سیاسی کشور و تمرکز بر نقاط اختلاف اساسی در سران سیاسی کشور و نظریهپردازان مربوطه میتوان دو جناح اصلی با دو نام جناح مقاومت و جناح مذاکره شناسایی کرد. در اینجا اصول اساسی این دو جناح سیاسی در چهار موضوع بیان میشود: دو موضوع در فضای روابط بینالملل و دو موضوع در فضای سیاست داخلی. موضوع اول شناخت غربِ تحت رهبری آمریکا است: اینکه هر یک از دو جناح غرب را چگونه شناختهاند. در اینجا مراد، شناختِ غرب در نسبت با خود است. موضوع دوم تبیین نوع اختلاف با غربِ تحت رهبری آمریکا است. موضوع سوم تعریف پیشرفت و موضوع چهارم تبیین عوامل پیشرفت است.
|
اصول جناح مقاومت |
اصول جناح مذاکره |
شناخت غرب |
آمریکا و متحدان وی دشمن بوده و قابل اعتماد نیستند. |
آمریکا و متحدان وی رقیباند. این رقیب بازیگر اصلی صحنهی سیاست جهانی است. |
اختلاف با غرب |
اختلاف ما با غربِ تحت رهبری آمریکا بنیادین است. |
اختلاف ما با غربِ تحت رهبری آمریکا سیاسی است. |
تعریف پیشرفت |
پیشرفت بر اساس آموزههای اسلامی تعریف میشود و راه آن توسعه و تعمیق اسلامیت در همهی ارکان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور است. |
توسعه مفهومی مدرن بوده و راه آن مدرنیزاسیون همهی ارکان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور است. |
عامل پیشرفت |
منابع داخلی قابل اتکا بوده و عامل اصلی برای پیشرفت است. |
منابع داخلی مشکلات اساسی داشته و برای توسعه چارهای جز اتکا به منابع خارجی نیست. |
این اصول در ابعاد و سطوح مختلف حیات اجتماعی قابل توسعهاند. در مطالب بعدی توسعهی این اصول در حوزههای سیاست، فرهنگ و اقتصاد بیان میشود. البته میتوان این اصول را در حوزههای دیگری مانند خدمات و رفاه عمومی، آموزش و پرورش، پژوهش و تولید علم، نظام اداری و... تعمیم داد. امید است با همراهی کاربران عزیز تعمیم این اصول حوزههای یاد شده ممکن شود.
سلام استاد- من خیلی روی نوشته شما فکر کردم ولی هنوز نتوانستم به خوبی به نتیجه نهایی برسم که دقیقا باید چه کرد؟!
تضاد ذهنی من از دو جهت است:
از جهتی با تشکیل این جبهه بندی موافقم چون:
1- معتقدم یکی از خطاهای ما از ابتدای انقلاب تا به حال این بوده است که سعی نکرده ایم حقیقت فکرمان را برای مردم بیان کنیم. عجیب این است که تجربه من نشان داده که بیان بی پیرایه حقیقت خیلی بیشتر از پیراستن آن به جاذبه های گوناگون جواب می دهد (مانند کلاس های ولایت فقیه بنده). زیرا اولا اگر حرف ما حق است که هست حتما موافق عقل سلیم و فطرت بشر است. ثانیا اگر بنا به پیراستن باشد همیشه طرف مقابل ما خیلی بهتر از ابزار پیرایش توانسته بهره ببرد و خواهد برد (دلیل اصلی این امر این است اعتقادات ما دست ما هم در اصل آنچه می پیراییم و هم در ابزار پیراستن بسته است.) اصولا معتقدم اگر این امر یعنی تبیین مبانی ما و در کنارش تبیین اعتقادات طرف مقابل به درستی صورت پذیرد، پذیرایی آن از سوی مردم ما که غالبا اعتقادات درستی دارند به مراتب بیشتر است.
2- اخلاص خیلی مواقع جواب می دهد! نمی دانم تا به کی ما باید کاظم جلالی ها را اصولگرا بناییم و بعد در زمان بررسی توافق پاسخگوی این باشیم که چرا برخی از اصولگرایان کاملا موافق توافق هستند! بگذریم که بعدها باید پاسخگوی اتهامات امثال جلالی به اصولگرایان (وقتی به لیست اصلاحات پیوسته اند) باشیم.
اما جهات تردید من از آن روست که:
1- کلمه اصولگرایی تعریف خیلی خوبی از حقیقت تفکر این تفکر است. در حالی که مقاومت در حقیقت خاصه این جریان است. به نظرم اگر دایره اصولگرایی به درستی تبیین شود خلوص مد نظر (که در قبل تعریف آن رفت) به خوبی متحقق می شود.
2- گاهی ما تقسیمی را می پذریم و بعد باید تازه توضیح دهیم که منظور ما از این تقسیم فلان چیز نبوده است. وقتی ما می گوییم طرف مقابل اهل مذاکره است انگار ما ضد مذاکره ایم! امثال آقای جلیلی مگر مذاکره نمی کردند؟ به هر حال باید به خوبی تبیین شود که منظور از مقاومت ضدیت با مذاکره نیست بلکه دل نبستن به آن است.
3- الان شاید موقع بیان کلمات انشقاق آمیز نباشد. اتحادی که در بین اصولگرایان قریب به انتخابات رخ داد اگر در انتخابات پیشین رخ می داد امکان موفقیت جناح مقابل منتفی بود.
*در حالت کلی همانطور که خدمتتان عرض کرده بودم در باب تفاوت این جریان با گفتمان جبهه پایداری سوال دارم. حتی کلمه مقاومت و پایداری بار معنایی مشابهی دارند! به عنوان یک نظر خام عرض می کنم شاید بهترین کار تداوم آنچه باشد که در انتخابات مجلس نهم رخ داد و گفتمان پایداری به عنوان یک گفتمان در درون جریان اصولگرایی بروز پیدا کرد. لازم است اصل مشخصه های این گفتمان به خوبی به خصوص برای خواص جامعه تبیین شو و اینکه در کنار یک حرکت گفتمانی یک چیزی شبیه حزب باشد که بتواند به صورت مستمر کارهای تشکیلاتی را به پیش ببرد (منظورم این است که بتواند با ابزارهایی همچون روزنامه، سایت و ... تبلیغ کند و مواضع خود را تبیین کند و عضو گیری کند و ... و خلاصه پوایایی خود را حفظ کند).
فعلا همین!