آرا و نظریههایی دربارهی تقابل دینمداری و سکولاریسم در حوزهی علوم
در یک تقسیمبندی، علوم را به دینی و غیردینی تقسیم میکنند. به این صورت که اگر موضوع علمی، یک حقیقت دینی باشد یا با هدف فهم و تفسیر دین، دفاع از دین و اموری اینچنین گرد آمده باشد، دینی شمرده میشود؛ وگرنه غیردینی خواهد بود. برای مثال، علم کلام یا علم تفسیر قرآن دینیاند و علم ریاضی و علم فیزیک غیردینی هستند. ولی وقتی بحث از دینیسازی علوم است؛ مراد این اصطلاح نیست. بلکه منظور در اینجا این پرسش است که آیا میان دینمداری و سکولاریسم در حوزه علوم تقابلی وجود دارد؟ به بیان دیگر، آیا نگاه دینمدارانه به علوم با نگاه سکولاریستی به آنها موجب تفاوت ویژگیهای علوم میشود؟ برعکس، آیا نگاه سکولاریستی، ویژگیهایی در علوم پدید میآورد که با نگاه دینمدارانه تفاوت کند؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، علم فیزیک دینی یا غیردینی و نیز علم تفسیر قرآن دینی و غیردینی خواهیم داشت، ولی اگر پاسخ به این پرسش منفی باشد و میان سکولاریسم و دینمداری در این حوزه تقابلی نباشد، تنها به معنای اول علم دینی و غیردینی خواهیم داشت.
در یک تقسیمبندی، علوم را به دینی و غیردینی تقسیم میکنند. به این صورت که اگر موضوع علمی، یک حقیقت دینی باشد یا با هدف فهم و تفسیر دین، دفاع از دین و اموری اینچنین گرد آمده باشد، دینی شمرده میشود؛ وگرنه غیردینی خواهد بود. برای مثال، علم کلام یا علم تفسیر قرآن دینیاند و علم ریاضی و علم فیزیک غیردینی هستند. ولی وقتی بحث از دینیسازی علوم است؛ مراد این اصطلاح نیست. بلکه منظور در اینجا این پرسش است که آیا میان دینمداری و سکولاریسم در حوزه علوم تقابلی وجود دارد؟ به بیان دیگر، آیا نگاه دینمدارانه به علوم با نگاه سکولاریستی به آنها موجب تفاوت ویژگیهای علوم میشود؟ برعکس، آیا نگاه سکولاریستی، ویژگیهایی در علوم پدید میآورد که با نگاه دینمدارانه تفاوت کند؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، علم فیزیک دینی یا غیردینی و نیز علم تفسیر قرآن دینی و غیردینی خواهیم داشت، ولی اگر پاسخ به این پرسش منفی باشد و میان سکولاریسم و دینمداری در این حوزه تقابلی نباشد، تنها به معنای اول علم دینی و غیردینی خواهیم داشت.
پیش از پاسخ به این پرسش باید علم را تعریف کنیم. علم دارای معانی مختلفی است که مهمترین آنها دو معنای زیر است:
علم به معنای مطلق دانستن: این معنا، مقسم تصور و تصدیق است و به وجود ذهنی در ذهن عالِم موجود میگردد و امری شخصی است. این معنا مورد نظر ما نیست.
علم به معنای مجموعهای از مسایل، نظریهها و گزارهها که به اعتباری عقلایی دربارهی امری مشخص و در زمینهای ویژه گردآوری شده است. معنای مورد نظر از علم در اینجا همین معنا است.
باید تأکید شود که اصطلاح علم در این مبحث، به علم تجربی عصر جدید اختصاص ندارد، بلکه اعم از آن است. برای مثال، فلسفه، ریاضی و تفسیر نیز علم شمرده میشوند.
آیت اللَّه جوادی آملی پنج معنا برای اسلامی کردن علوم آورده و سپس آنها را بررسی کرده است. گزینهی اول آن است که بگوییم علم اسلامی علمی است که دانشمندان آن مسلمان باشند. ایشان این گزینه را رد میکند و معتقد است دانش و دانشمند دو مقوله جدای از یکدیگرند. بنابراین، ملاک اسلامی بودن یا نبودن علوم به دانشمندان و کاشفان آن نیست.گزینهی دیگر این است که بگوییم علومی که مورد تشویق اسلام بوده، اسلامی است. این نیز صحیح نیست؛ زیرا تشویق کردن، ایجاد انگیزه کردن یا مبدأ غایی را ترسیم کردن، باعث و سبب نمیشود تا آن علم صبغهی دینی یا ضد دینی به خود بگیرد". ایشان دو گزینه دیگر مطرح میکند که به گونهی مشروط میتوان علوم را بدان معنا دینی خواند: "یکی آن که [دین] اشارات فنی هم دربارهی آن علم داشته باشد، یعنی اشاراتی که رابطهی موضوع و معمول را ترسیم کند. اگر مکتبی اشاراتی علمی و فنی نسبت به یک رشته خاص داشته باشد، به همان مقدار میتوان آن رشته را به آن مکتب اسناد داد، نه بیشتر؛ زیرا ممکن است علاوه بر سلسله مبادی مطرح شده، مبادی فراوان دیگری در این فن باشد که صاحبان این مکتب از آنها خبر نداشته باشند یا نسبت به آنها اشاراتی نداشته باشند. پس هر چند به همان مقدار که اشارات فنی دارد، امکان اسناد وجود دارد، اما نمیتوان همه شعبهها و شؤون آن رشته را به آن مکتب اسناد داد". اما دربارهی این گزینه در نظریهی آیت اللَّه جوادی آملی باید گفت: این که صاحبان یک مکتب اشارههایی فنی درباره یک علم داشته باشند، به خودی خود نمیتواند حتی به مقدار آن اشارهها مجوزی برای اسناد آن علم به آن مکتب باشد. صاحبان هر مکتب، به دلیل آن که در این دنیا زندگی میکنند و ناچارند از علوم و فنون روز برای برف کردن نیازمندیهای زندگی دنیایی خود و دیگران بهره ببرند، شاید اشارههایی درباره آن علوم داشته باشند تا کارآمدی آنها را افزونتر کنند؛ بی آنکه مقام صاحب مکتب بودن، در ارایه آن اشارهها دخالت داشته باشد. گزینه دیگر آن است که بگوییم علومی اسلامی هستند که نتیجهی آن در خدمت علوم اسلامی یا خود اسلام باشد؛ در این فرض نمیتوان آن "علم" را اسلامی نامید، بلکه "ثمره" و "بازده" آن اسلامی است. بله، اگر این علم در جهان هیچ فایدهای نداشته باشد؛ مگر برای اسلام، شاید از این جهت بتوان گفت که این منحصراً اسلامی است. چون فایدهای جز خدمت به اسلام ندارد. لکن اگر آن را اسلامی دانستیم، باید بدانیم که این اسناد به جهت غایت و هدف علم است؛ نه به جهت اسلامی بودن ربط داخلی موضوع و محمول. از دیدگاه ایشان گزینهی پنجم آن است که بگوییم علومی اسلامی است که موضوع آنها، کاملاً اسلامی باشد. مثل تفسیر قرآن و علوم قرآنی. امّا چنانکه در ابتدای گفتار ذکر شد، این معنا از اسلامی یا دینی بودن در اینجا مدنظر نیست.
آیتاللَّه جوادی آملی، پس از نقد همه گزینهها این گزینه را مطرح میکند: «علمی دینی است که دین علاوه بر تشویق و اشارات، احکام و اصول تأسیسی را هم ارایه کرده باشد؛ یعنی تنها اشاراتی را بازگو نکرده، بلکه اصول و عناصر محوری آن رشته را بیان کرده است. مثلاً، اگر دین اسلام عناصر محوری و اصول اولی یک فن و یک رشته را ابداع، احیاء و باز کرده و سپس تعریفش را به عقل بسپارد، آن رشته را میتوان اسلامی نامید.»
به هر حال، با این بیان میتوان علم دینی و علم سکولار داشت؛ گرچه ممکن است باز برخی علوم نه دینی باشند، نه سکولار. به نظر ایشان، حکمت، کلام، عرفان، فقه، حقوق واخلاق، قابلیت تقسیم به دینی و غیردینی و اسلامی و غیراسلامی را دارند، اما صنعت یا ریاضی که از عوارض و خواص یک شیء خاص سخن میگویند، نه دینی هستند و نه ضددینی. اینها چون کاری به جهانبینی ندارند، شناسنامه دینی و ضددینی هم ندارند... پس اگر اینها دینی نیستند، ضد دین هم نیستند و متعلق به هیچ مکتب و مذهب و آیینی هم نیستند. بنابراین، تقابل سکولاریسم و دینمداری در حوزه علم، تقابلی فراگیر نخواهد بود.
آقای مصطفی ملکیان، بر آناند که علوم تنها به معنای اولی که در آغاز این گفتار آمد، به اسلامی و غیراسلامی تقسیم میشوند. علومی که به آن معنا اسلامی نیستند، نمیتوان اسلامی به معنای دوم کرد. وی این پرسش ا طرح میکند که مراد از "اسلامی کردن علوم" چیست؟ آیا اسلامی کردن علوم ممکن است؟ ایشان به صورت احتمال، دو مراد برای "اسلامی کردن علوم" ذکر میکند و سپس هر دو معنا را ردّ میکند: «شاید مراد از اسلامی کردن علوم این باشد که آنچه را در یکایک علوم عقلی و تجربی و تاریخی گفته شده است، بر قرآن و روایات معتبر عرضه کنیم و از آن میان هرچه را قرآن و روایات معتبر تصدیق کردهاند، بپذیریم و بقیه را وازنیم؛ یا هر چه را قرآن و روایات معتبر تکذیب کردهاند وازنیم و بقیه را بپذیریم. در هر صورت، مجموعه آنچه را میپذیریم یک علم اسلامی به حساب آوریم.» بر این معنا از "اسلامی کردن علوم" انتقادهای جدی وارد است. و آقای ملکیان نیز با طرح انتقادهایی جدّی آن را نپذیرفته است، علاوه بر اینکه چنین نظریهای به طور جدی مطرح نشده است. ایشان میافزاید: «شاید مراد از اسلامی کردن علوم این باشد که با رجوع به قرآن و روایات معتبر کاری ایجابی میکنیم؛ یعنی هر یک از علوم را از نو پدید میآوریم... بر همان اساس [بر اساس کتاب و سنت] طرحی نو در میاندازیم و علوم جدیدی را پی میریزیم. موادّ خام برای تاسیس و ایجاد علوم جدید نیز در کتاب و سنت کم نیست.» به ظاهر مراد ایشان از پایهریزی علوم از مواد خام در کتاب و سنت، استنباط پاسخ مسایل علمی از کتاب و سنت است؛ آن گونه که شیخ انصاری با توجه به برخی آیات و احادیث به مسایل بیع و خیارات بیع پاسخ داد. البته چنان که آقای ملکیان گفتهاند، این نیز معنای قابل قبولی برای اسلامی کردن علوم نیست و نیز با سفارش خود کتاب و سنت مبنی بر استخراج علوم از عقل و تجربه ناسازگار است.
تقابل دینمداری و سکولاریسم در حوزهی علم با این اعتقاد نیز که دین بیانگر ارزشها و علم بیانگر واقعیتها است، از میان خواهد رفت. همچنین این نظریه که وحی از جنبهای و عقل و تجربه از جنبههای دیگر به واقعیتها نظر میکند و دربارهی آنها سخن میگوید، یا اینکه گفته شود دین امری قلبی و احساسی و شخصی است، اما علم ناظر به واقعیت است، تقابل یاد شده را در حوزه علم برطرف میکند. اصولاً هرگونه قول به استقلال حوزههای علم و دین تقابل سکولاریسم و دینمداری را در این حوزه نفی میکند.
برخی بر آناند که دینمداری و سکولاریسم، در حوزهی علوم مستقیماً تعارضی ندارند. ولی علم به پیشفرضها و پیشزمینههای بسیاری وابسته است که دین و فرهنگ از جمله آنهایند. اگر این پیشفرضها و پیشزمینهها رنگ و بویی دینی داشته باشند، میتوان علم را دینی خواند. دکتر داوری در پاسخ به این پرسش که آیا "علم دینی" امکان دارد؟ میگوید: «اگر کسی بخواهد مکانیک یا نجوم را مسیحی یا مسلمان کند، کوشش بیهوده و لغو کرده است. علوم در هر عالمی که باشد، رنگ و بوی آن عالم را دارد و حول محور آن عالم میگردد. و به مصالح آن عالم خدمت میکند در عالم غیردینی، علم هم غیردینی است، اما اگر همین عالم غیردینی متجدد به عالم دینی متحول و مبدل شود، یعنی این عالم برود و عالم دیگری بیاید که استوانهی آن تفکر دینی باشد، علم هم در سایه دین قرار میگیرد و به یک معنا دینی میشود.» دکتر داوری در این بیان، به پیش زمینههای علم اشاره کرده است، برای مثال مسایل مطرح در هر علم، بیشتر برخاسته از نیازهای جامعهاند و بدیهی است نیازهای جامعهی دینی با جامعه غیر دینی تفاوت خواهد داشت. بنابراین، علم برخاسته از جامعهی دینی، به معنایی رنگ دینی به خود میگیرد. این معنا از دینی کردن علوم چنان که گذشت، از سوی آیتاللَّه جوادی آملی نقد شده بود. به نظر ایشان، به این معنا نتیجه و بازده علم دینی میشود؛ نه خود آن علم.
پیشفرضهای دینی هم به عقیدهی برخی، در پیدایش نظریههای علمی مؤثرند. برای مثال، آرتور برت مینویسد: «کپلر به صراحت تمام اعلام میکند که عالم خارج عبارت است از نظمی ریاضی که در اشیا موجود است و مکشوف علم میافتد. کپلر برای این نکته که در پیدایش علم جدید اهمیتی اساسی داشت، به عناصر دینی تمسک میکرد. اما به عقیدهی کپلر، دلیل وجود این نظم ریاضی عظیم و جمیل در جهان را نمیتوان به دست داد، مگر، به کمک عناصر معنوی و دینی موجود در نو افلاطونیگری. وی این سخن مشهور افلاطون را با تحسین و تصویب ذکر میکند که خداوند همیشه در هندسهپردازی است و جهان را به نظمهای عددی بنا کرده است و همین است سرّ آنکه ذهن بشر را چنان آفریده که فقط از طریق کمّیتها به معرفت نایل میشود.»
با توجه به چنین مواردی که بسیار است و در پژوهشهای فیلسوفان و جامعهشناسان علم با اهمیت بسیار برجسته شده است، برخی معتقد شدهاند که با تنقیح پیشفرضها میتوان علوم را دینی یا اسلامی کرد. بر این اساس، تقابل سکولاریسم و دینمداری در حوزهی علم، در پیشفرضهای علوم آشکار میشود.
نکتهی دیگر، این مسأله است که آیا سکولاریسم و دین مداری، بر فرض تقابل در حوزه علوم، در همهی رشتههای علمی در تقابل با یکدیگرند یا در برخی از آنها؟ پیشتر دیدگاه آیتاللَّه جوادی آملی را آوردیم که ایشان حوزه تقابل این دو مقوله را فراگیر نمیداند، بلکه برخی از علوم را با قید مشخصی خارج میکند. برخی دیگر گفتهاند: واضح است که علوم تجربی نظیر فنی و مهندسی و علوم پایه و نیز علوم انسانی کاربردی نظیر حسابداری، کتابداری، آمار و... ارتباط بسیار زیاد و مستقیم با دیدگاههای مکتبی ندارند، ولی علوم انسانی نظری (تئوریک) با پیوند بسیار نزدیک و انفکاک ناپذیری مسایل اعتقادی و از جمله با دیدگاههای اسلام دارند و نیازمند تحولی عمیق و همه جانبهاند.
با این حال، برخی این تقابل را فراگیر دانستهاند و بر آنند افزون بر این که علومی مانند علوم انسانی، دینمداری و سکولاریسم قرار دارند، علوم تجربی و حتی علوم فنی نیز حوزههایی برای تقابل دینمداری و سکولاریسم به شمار میروند.
- ۹۳/۰۲/۰۳