وضع صیغ انشایی در اصول فقه
وضع صیغ و مواد انشاء از جهت لفظ
دربارهی نحوهی وضع الفاظ از دو جهت بحث میشود: از جهت لفظ و از جهت معنا. از جهت لفظ، وضع یا شخصی است یا نوعی. ملاک شخصی بودن وضع این است که واضع شخص لفظ را با وحدت طبیعی و شخصیت ذاتی که با آن از غیر خود ممتاز میشود، تصور کند و ملاک نوعی بودن لفظ این است که چنین تصوری دربارهی آن ممکن نباشد و لفظ با جامع عنوانی لحاظ شود (فیاض، 1419، ج1، ص60). هم چنین دربارهی نحوهی وضع از جهت لفظ نیز از دو حیث بحث میشود: حیث ماده و حیث صورت.
هم چنین باید توجه داشت که وضع ماده و هیئت مفردات از وضع هبئت جملهها، چه خبری و چه انشایی، برای تشکیل جملات انشایی کفایت نمیکند و وضع هیئت جملهها جداگانه لازم است (سید مصطفی خمینی، 1418ق، ج1، ص110). آشکار است که انشایی بودن ناشی از هیئت واژه است و مادهی آن لابشرط نسبت به این امور است1. بنابر نظر مشهور در بحث مشتق، وضع هیئت از جهت لفظ، نوعی است (سبحانی، 1382ق، ج1، ص80) (فیاض، 1419، ج1، ص60) و از جهت ماده شخصی است (سبحانی، 1382ق، ج1، ص78). اگر چه جملهها، چه إخباری و چه إنشایی، به اصطلاح اصولی مشتق نیستند، اما در این مسئله، مشتق اصولی و نحوی فرقی با هم ندارند و مسئله به طور مشترک در هر دو قابل طرح است (سید مصطفی خمینی، 1418ق، ج1، ص110).
اما آیة الله سیستانی نیز از اساس امکان وقوعی وضع نوعی را نمیپذیرد. استدلال آیة الله سیستانی این است که وضع نوعی ادعا شده در مواد و هیئات از ذهن سادهی واضع بَدَوی اول بعید است (قطیفی، 1414، ج1، ص211). اما زبان محصول عمل کاملاً ارادی و آگاهانهی انسان نیست (رک: نقدی بر مسلک وضع در رابطهی میان الفاظ و معانی). هم چنین این نکته که علم به ماده و جهل به هیئت یا بالعکس ممکن است، نشان میدهد وضع ماده و هیئت مستقل از یکدیگر است (امام خمینی، 1415ق، ج1، ص201).
ممکن است این مشکل مطرح شود که ماده به تنهایی و بدون هیئت معین و نیز هیئت به تنهایی و بدون مادهی معین قابل تلفظ نیستند و به هر حال، لفظ، یکی از دو طرف اصلی در وضع است. در این صورت، وضع مستقل هر یک برای یک معنا چگونه ممکن است و چه توجیهی دارد؟ پاسخ امام خمینی این است که مواد به وضع تهیُّئی وضع شدهاند به این معنا که اگر به صورت هیئت موضوعهای درآیند، به معنا دلالت کنند و نیازی به وجود لفظ مستقل نیست (امام خمینی، 1415ق، ج1، ص202)؛ چنین پاسخی را در مورد هیئات نیز میتوان داد. اما پاسخ کاملتر این است که این از تواناییهای ذهن انسانی است که الفاظ را میتواند به اجزای تحلیلی تجزیه نماید.
وضع ماده بنابر مشهور، شخصی است، زیرا ماده مستقل از هیئت قابل تصور است و با حروف اصلی مانند «ض، ر، ب» قابل بیان است و این همان جامع ذاتی است (فیاض، 1419، ج1، ص127 ـ126).
آیة الله وحید خراسانی بر آن است که وضع هیئات نیز شخصی است (میلانی،1381، ج1، ص84) و سه دلیل بر رأی خود میآورد:
به این نکته توجه میدهد که ملاکِ قابلیت لحاظ استقلالی و عدمِ آن، شایستگی قرار گرفتن به عنوان طرف نسبت است. نمیتوان آن را که شایستگی قرار گرفتن در طرف نسبت را ندارد، مانند معنای ربطی، با لحاظ استقلالی لحاظ کرد. در حالی که هیئات شایستگی وقوع در طرف نسبت را دارند؛ زیرا جملاتی از قبیل «هیئت مقتول عارض بر مادهی قتل است» یا «هیئت ضارب عارض بر مادهی ضرب است» درست و معنادار هستند.
هر هیئتی از سایر هیئات قابل تمییز است، مثلاً هیئت فاعل را در قبال سایر هیئات لحاظ میکنیم و میگوییم: این غیر از آن است.
عباراتی از قبیل «هر آنچه بر وزن فاعل باشد ...» و «هر آنچه بر وزن مفعول باشد ...» نیز مؤید این قولاند. در این موارد، گوینده ماده را لحاظ کرده و سپس حکم میکند که اگر در هیئت کذا درآید، بر کذا دلالت میکند.
و بر اساس این سه دلیل نتیجه میگیرد که لحاظ استقلالی هیئات ممکن است و حکم آنها با معانی حرفیه ناهمسان است و وضع هیئات و مواد، هر دو شخصی است.
اما هر سه دلیل ایشان محل تأملاند. در هر سه مورد آنچه لحاظ استقلالی شده است، جامع عنوانی هیئت است، نه خود هیئت. آشکار است که نظیر هر سه مورد، در معانی حرفیه نیز برقرار است؛ مثلاٌ میگوییم: «حرف اضافهی "در" بر اسم واقع میشود» یا «حرف "در" غیر از "از" است» یا «هر آنچه حرف "در" بر آن داخل شود ...»؛ در حالی که ایشان در معانی حرفیه لحاظ استقلالی را نمیپذیرند. اصولیان پیشتر مثالهایی از این گونه را ذکر کردهاند تا نشان دهند هیئت تنها با عنوان جامع قابل لحاظ استقلالیاند (فیاض، 1419، ج1، ص61)؛ با هر حال، عجیب است که ایشان به این نکتهی آنان پاسخ نداده است.
به نظر میآید عدم امکان لحاظ استقلالی هیئت، نکتهای وجدانی باشد و بنابر این، به سادگی میتوان پذیرفت که از جهت لفظ، وضع هیئت نوعی است و به تبع آن میتوان گفت که وضع هیئات انشایی، از جهت لفظ، نوعی است و از این جهت به معانی حرفیه میمانند.
نحوهی وضع هیئات انشایی از جهت معنا
نحوهی وضع، از جهت معنا، بنا بر مشهور سه قسم است: وضع خاص موضوع له خاص و وضع عام موضوع له عام و وضع عام موضوع له خاص. توضیح این سه قسم نیاز به بیان یک مقدمه دارد.
وضع لفظ برای امری ممکن است که علم بدان باشد. بنابر این، صور ذهنی، به تعبیر دیگر، مفاهیم لازمهی وضع لفظ برای معانیاند2 و به حسب اقسام مفاهیم، نحوهی وضع از جهت معنا تنوع میپذیرد. ویژگی ذاتی مفاهیم، نشانگری مرآتی مصداق واحد است. وحدت مصداق میتواند شخصی یا سنخی باشد و به این اعتبار میتوان مفاهیم را خاص و عام یا فراگیر نامید. ویژگی نشانگری واحد سنخی نیز تنها محدود به مفاهیم کلی نیست. بلکه قِسمهای دیگری از مفاهیم را نیز شامل میشود3. گروه دیگری از مفاهیم فراگیر که میتوان آنها را مفاهیم سِعی نامید، از قبیل مفاهیم مصدری و اسم مصدری از اقسام مفاهیم فراگیرند. تفاوت اصلی این مفاهیم با مفاهیم کلی این است که این قسم از مفاهیم حملناپذیرند؛ در حالی که مفاهیم کلی بر افراد خود حمل میشوند. گروه دیگر از مفاهیم فراگیر، عناوین جامعاند. عنوان جامع، نشانگر واحد سنخی به سنخ اعتباری است. توضیح این که، گروهی از مفاهیم، حملناپذیرند و به این جهت نه جزیی و نه کلیاند. این مفاهیم خود دو گروهاند: گروهی محمولپذیرند، مانند معانی ضمایر و اسمای اشاره که مفاهیم ضَیِّقاند و مصدر و اسم مصدر که مفاهیم سِعیاند؛ و گروه دیگر که محمولناپذیر نیز هستند، مانند معانی حرفیه و هیئات. عناوین جامع، میتوانند نشانگر سنخی از مفاهیم ضیق یا مفاهیم محمولناپذیر باشند4. اگر در فرایند وضع، مفهوم عام لحاظ شده باشد، وضع عام نامیده میشود و اگر مفهوم خاص لحاظ شده باشد، وضع خاص نامیده میشود.
اگر وضع خاص باشد، آشکار است که لفظ بر همان مصداق خاص وضع خواهد شد و به این جهت موضوع له خاص خواهد بود. موضوع له این قسم تنها اسمای خاص یا عَلَم میتواند باشد و بنابر این صیغ انشایی از این قسم نیستند اما اگر وضع عام باشد، دو حالت ممکن است:
موضوع له همان واحد سنخی باشد؛ که در این صورت موضوع له عام خواهد بود. مثال مشهور این قسم اسم عام یا اسم جنس است.
موضوع له مصادیق شخصی آن واحد سنخی باشد؛ که در این صورت موضوع له خاص خواهد بود.
اگر موضوع له عام باشد، لفظ بر همان واحد سنخی دلالت میکند و دلالت آن لفظ بر اشخاص آن سنخ با قرینه باید همراه باشد و مجازی خواهد بود. اما صیغ انشائی در مقام استعمال، نه بر سنخ، بلکه بر اشخاص سنخ دلالت میکنند و این دلالت بدون قرینه است؛ در حالی که دلالت آن بر سنخ نیاز به قرینه دارد5. بنابر این، آشکار است که وضع صیغ انشایی ـ و البته با کمی دقت روشن میشود همهی صیغ ـ از قبیل وضع عام موضوع له خاص خواهد بود. و از این جهت نیز به معانی حرفیه میمانند.
نتیجه این که وضع صیغ انشایی، هم از جهت لفظ و هم از جهت معنا، همچون معانی حرفیه است.
1اگر چه ماده و هیئت در ساختار صرفی زبان عربی تعریف شدهاند و ساختار صرفی زبان فارسی یا انگلیسی یا ترکی چنین مفاهیمی را به سادگی پذیرا نیستند؛ اما در ساختار نحوی، هیئت و ماده در همهی زبانها به سادگی قابل تعریف است.
2آشکار است که لازمهی این سخن، این نیست که موضوع له لفظ صور ذهنیاند.
3به همین اعتبار خاص نیز اعم از جزیی خواهد بود.
4در برخی از کتب اصولی، اصطلاح عام و خاص در بیان اقسام وضع، به کلی و جزیی معنا شدهاند که تحلیل متن نشان میدهد ناقص است و البته اگر منظور واضعان دو اصطلاح عام و خاص همان کلی و جزیی بود، دلیلی بر وضع دو اصطلاح جدید نبود و کثرت استعمال دو مفهوم کلی و جزیی در اصول نشان میدهد که منطقی بودن این دو مفهوم نیز دلیل وضع واژگان جدید در علم اصول نمیتواند باشد. برای نمونه ن.ک: (مظفر، 1374، ج1، ص11).
5در عمل، این قرینه استعمال آن در ماده «ف ع ل» یا تصریح با عبارت «صیغهی ... » است.
منابع و مآخذ
خمینی، سید روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1415ق، چاپ دوم.
خمینی، سید مصطفی، تحریرات فی الاصول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1418ق، چاپ اول.
سبحانی، جعفر، تهذیب الاصول، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1382ق، بیچا.
فیاض، محمد اسحاق، محاضرات فی اصول الفقه (تقریرات اصول آیة الله خویی)، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1419، چاپ اول.
قطیفی، سید منیر سید عدنان، الرافد فی علم الاصول، نشر مکتب آیة الله العظمی السیستانی، قم، 1414ق، چاپ اول.
میلانی، سید علی، تحقیق الاصول، مرکز تحقیق و ترجمه و نشر آلاء، قم، چاپ اول، 1381.
مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، مؤسسهی اسماعیلیان، قم، 1374، چاپ هفتم.
با اشعاری در مورد حضرت زهرا و روز مادر به روزیم.
منتظر شما و نظراتتون
یا علی مدد
التماس دعا