وحدت جهان
نظم و هماهنگی موجود در جهان گونهای وحدت را در آن لازم میآورد. دربارهی وحدت جهان تصویرهای متعددی عرضه شده است. برخی از این تصویرها چنین است:
- اشاعره برآنند که هماهنگی اجزای جهان ناشی از ربط واقعی میان اجزای آن نیست؛ بلکه دستی غیبی چنان این اجزا را میچرخاند و تدبیر مینماید که در ظاهر امر این امور هماهنگ دیده شوند. نظریهی مونادهای لایبنیتز نیز تا حدودی به چنین نظریهای نزدیک است.
- نظریهی دیگر بر آن است که جهان مانند ماشینی است که اجزای آن با یکدیگر ارتباط مکانیکی دارند و این ارتباط به هماهنگی حرکات و حوادث میانجامد. این نظریه به نظریهی ماشینانگاری یا ساعتانگاری جهان موسوم است و در غرب دورهی جدید طرفداران فراوان داشته و هنوز دارد.
- بنابر نظریهی وحدت طبیعی اجتماعی عالم ملاصدرا، اجزای جهان در ارتباط واقعی با یکدیگرند و هماهنگی حرکات و حوادث ناشی از این ارتباط واقعی است؛ در عین حال، در تسخیر قدرتی برتر از طبیعت است. در این نظریه، اطلاق وحدت شخصی به عالم، به اعتبار لحاظ اجمالی آن است و اطلاق کثیر به آن به اعتبار لحاظ تفصیلی آن است. ملاصدرا با تشبیه جالبی حوادث و حرکات عالم را به حرکات رقص تشبیه کرده است. البته ملاصدرا بلافاصله با عنوان «استبصار و اکمال» به نظریهی وحدت حیوانی عالم که عرفا و ارسطو و اخوان الصفا بیان کردهاند، اشاره میکند و بیان میدارد که این نظریه، نظریهای برهانی با مقدمات حدسی است. همچنین وی مکرر نظریهی نفسانگاری عالم را مبرهن میخواند. به نظر میرسد با توجه به برهان وی برای نظریهی نفس انگاری و دلیل مبتنی بر طبیعیات قدیم وی برای این نظریه میتوان این دو نظریه را چنین جمع کرد که نظریهی وحدت طبیعی عالم، مربوط به همین عالم جسمانیات است و نظریهی نفسانگاری عالم به کل عالم آفرینش، اعم از عالم طبیعت و عوالم مجرد مربوط است.1
- بنابر نظریهی نفسانگاری عالم، وحدت جهان حقیقی است. یعنی جهان واقعاً یک حقیقت بیش نیست و تکثر مشهود، شؤون متکثر آن حقیقت باشد. در این فرض، جهان مانند یک حیوان یا انسانی تصویر میشود که دارای نفس واحده است و قوا و شؤون وی در عین کثرت، از وحدت حقیقی برخوردارند. در این نظریه به جهان انسان کبیر یا کتاب مبین گفته میشود و به انسان، انسان صغیر یا کتاب منتخب گویند.2شهید مطهری این نظریه را چنین توصیف میکند:
فرض کنیم جهان مجموعاً یک واحد واقعی طبیعی است. همهی جهان دارای صورت واحد، نفس واحد، حیات واحد است؛ نظیر یک فرد انسان که در عین جهازات مختلف و با وجود صدها ملیون سلول یک واحد واقعی است و یک شخص و حیات واحد دارد و همان حیات و یا نفس مدبر اجزاء و ابعاض ساختمان بدن او است. روابط غائی و هدفی این پیکر را همان نیروی واحد انتظام میبخشد. آن نیروی مدبرِ حیاتی، هم به انسان وحدت واقعی بخشیده است و هم روابط اجزاء انسان را تنظیم میکند و همه نیروهای موجود را تحت تسخیر و تسلط خود در آورده است. .... در محل خود مبرهن است که رابطهی اجزای جهان را تنها از راه مکانیسم نمیتوان توجیه کرد و مصنوع خداوند را به مصنوع بشر نمیتوان قیاس گرفت؛ هم چنان که دخالت ارادههای موجودات نامرئی را به صورت خارج از نظام عالم نمیتوان پذیرفت و همچنین در محل خود ثابت است که دخالت مستقیم ارادهی ذات باری بدون وساطت شیء دیگر نیز نامعقول است. علی هذا، اگر انتظام و هماهنگی هدفی اجزاء جهان لااقل به مقیاس زمین و سیاراتی که ما میشناسیم بپذیریم، چارهای جز پذیرفتن وحدت طبیعی3 جهان نداریم.4
1المبدأوالمعاد، ص64ـ 62.
2المبدأوالمعاد، ص22 و 64؛ الأسفار الأربعة، ج7، ص114؛
3شهید مطهری نظریهی نفسانگاری عالم را با عنوان وحدت طبیعی خوانده است. ظاهراً ایشان تفصیل نگارندهی این سطور میان دو نظریهی وحدت طبیعی و نظریهی نفسانگاری را نمیپذیرد.
4اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص94ـ93.
یا علی .