مفهوم «بدیهی»
دانستههای بشری، اعم از تصور و تصدیق به دو قسم بدیهی و نظری تقسیم شده است. در کتابهای منطقی و فلسفی از بدیهی با عنوان «ضروری»1 و «یقینی» و واژههای دیگر نیز نام برده شده است. البته باید توجه داشت که یک گزارهی نظری نیز میتواند یقینی باشد؛ به همین جهت، برخی از واژهی «مقدمات یقینیات» استفاده کردهاند. به معرفت نظری، «مکتسب» نیز اطلاق میشود.
بنابر تعریف مشهور، بدیهی آن است که دانستن آن محتاج فکر و نظر و اکتساب نباشد و نظری آن است که محتاج فکر و نظر باشد.2 در تعریف بدیهی و نظری اقوال دیگری هم هست که چندان تفاوتی با این رأی ندارند.3 از لوازم بداهت خطاناپذیری است. به هر حال، وقتی امری بدیهی شمرده میشود؛ لازمهاش خطاناپذیری در دریافت آن است.
تذکر یک نکته در فهم مفهوم بداهت بسیار مهم است. بنابر این تعریف، معیار بداهت عدم نیاز به کسب و نظر است؛ نه عدم نیاز به اسباب. بنابر این، ممکن است حصول یک بدیهی نیازمند اسبابی باشد؛ بر همین اساس که قدما محسوسات را از شمار بدیهیات بیرون نمیکردند. اگر بداهت مقید به عدم سبب نیز میشد، جز اولیات، هیچ معرفتی را نمیتوانستیم بدیهی به شمار آوریم و در نتیجه باب معرفت بسته میشد. بنابر این، گاهی بدیهی برای یک انسان ناشناخته است. علامه جعفری بر آن است که اعتدال قوای مغزی و روانی، اطلاع از موضوع و محمول و نسبت میان آن دو، نداشتن شبهه و ابهام قبلی دربارهی قضیه و توجه فعلی به آن ملاک تحصیل بدیهیات است.4 به عقیدهی برخی اسباب معرفت به بدیهیات عبارت است از: انتباه (توجه)، سلامت ذهن، سلامت حواس، عدم شبهه، تلاش غیر عقلی (استفاده از اسبابی غیر از کسب و نظر).5 نکتهی دیگری که در فهم مفهوم بداهت مهم است، این است که مراد از بدیهی در مباحث عقلی، بداهت عرفی نیست. بداهت عرفی امری نسبی است؛ مثلاً مطلبی برای من روشن است، چون بسیار با آن سر و کار داشتهام و استدلال آن برای من ملکه شده است؛ اما برای دیگری روشن نیست. اما بداهت در مباحث عقلی، بداهت مطلق است، یعنی مطلبی که فی حدّ نفسه نیاز به کسب و نظر ندارد.
اما آیا واقعاً بدیهی نیاز به کسب و فکر ندارد؟ بدیهیات نیز به خودی خود در ذهن حاضر نیستند و کسب آنها نیاز به تأمل و تعمق عقلی دارد. اما در این عمل عقلی، عقل نه به معلومات قبلی خود، بلکه به خود واقعیت توجه میکند و بیواسطه دربارهی خود واقعیت میاندیشد و از آن انتزاع تصور یا تصدیق میکند. در نزد منطقدانان فکر یا اندیشه حاصل دو حرکت تعریف شده است: حرکت از مجهول مطلوب به سوی معلومات و از معلومات به سوی مجهول مطلوب برای روشن ساختن مجهول.6 مرحوم مظفر با دقتی بیشتر فکر را چنین تعریف کرده است: «اجرای عملیاتی عقلی در معلومات حاضر برای رسیدن به مطلوب».7 این تعریف از فکر تنها ویژهی تحصیل نظریات است و شامل همهی اقسام اندیشه نمیشود. ولی با تأمل میتوان دریافت سه قسم اندیشه وجود دارد: اندیشه برای کسب بدیهیات؛ اندیشه برای کسب نظریات؛ اندیشه برای جعل اعتباریات. به روشنی، اندیشه برای کسب بدیهیات تقدم معرفتشناختیاش بر دو قسم دیگر اندیشه دارد.
شواهد زیادی وجود دارد بر اینکه حصول بدیهیات با عملیاتی ذهنی ممکن است. اساساً برخی از اقسامی که برای بدیهیات بیان شده، به نحوی از انحاء بر یافتههای پیشینی تکیه دارند. برای مثال، مفهوم انتزاعی «عدم»، از بدیهیات تصوری است؛ اما با یک عملیات ذهنی از مفهوم «وجود» انتزاع میشود. تجربیات و متواترات نیز قطعاً بر معلوماتی پیشین، مانند قاعدهی «امر اتفاقی همیشگی یا اکثری نیست» و «عدم اتفاق مخبرین بر کذب» استوار است. شاید در بداهت برخی از اموری که جزء بدیهیات شمرده میشود، تردید شود؛ اما به هر حال، در تعریف بدیهی این اشکال وجود دارد. هم چنین، پیشتر بحث مفصلی انجام شد که اولاً ادراکات حسّی در طول یک فرآیند شناختی به دست میآیند. آیةالله مصباح به این امور اشاره دارد؛ اما چنین پاسخ میدهد: «هیچ یک از این امور را اکتساب به شمار نمیآورند، بلکه اکتساب را به تأمل فکری و سیر ذهنی از مطلوب به مبادی، سپس از مبادی به مطلوب مختص کردهاند»8. اگر اطلاق فکر و اکتساب بر این معنا تنها جعل اصطلاح باشد، سخنی نیست؛ اما اگر به حقیقت فکر، به عنوان یک فعالیت شناختی، توجه شود، همهی این امور فکر و اکتساباند.
به نظر میرسد بهترین تعریف برای بدیهی و نظری همان معنای عرفی آن است. بدیهی یعنی روشن و واضح و در برابر، نظری یعنی مبهم، پیچیده، مجهول من وجه یا مجمل.
1ضروری دو اطلاق دیگر نیز دارد: 1) ضروری از حیث جهت در برابر امکان؛ 2) ضروری الصدق اعم از آنکه بدیهی یا نظری باشد.
2سبزواری، شرح المنظومة، ج1، ص84؛ طباطبایی، نهایة الحکمة، ص310.
3برای مطالعهی آرای مختلف در تعریف بدیهی و نظری، رک: خسروپناه، عبدالحسین، نظریه بداهت در فلسفهی اسلامی، مجلهی ذهن، ش24، ص50 و 51، 1384.
4جعفری، محمدتقی، تحقیقی در فلسفهی علم، ص123، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، تهران، چاپ چهارم، 1388.
5بهاری، محمدرضا، داوری جدالهای معرفتشناختی، ص161 و 162، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، چاپ اول، 1393.
6سبزواری، شرح المنظومة، ج1، ص
7المنطق، محمد رضا مظفر، ص18، اسماعیلیان، 1377، چاپ اول.
8مصباح یزدی، تعلیقة علی نهایة الحکمة، ص381.