منشأ زبان
نظریهی وضع یکی از ارکان معناشناسی و زبانشناسی اصولیان است. این نظریه زبان را از اختراعات انسانی به شمار میآورد (البته مرحوم نایینی را باید از میان اصولیان در این بحث استثناء کرد). در بیشتر نظریههای زبانشناسی غربی نیز زبان را از اختراعات انسانی به شمار میآید. یکی از پیشفرضهای این نظریه این است که انسان اولیه زبان نداشت. غربیها این لازمه را پذیرفتهاند و به صراحت ابراز میکنند. اما اصولیها متوجه این لازمه نبودهاند و البته این نکته با روایاتی که آدم علیه السلام را از بدو خلقت دارای زبان معرفی میکند، در تعارض است.
در انسان ابزار خاص زبانسازی قرار داده شده و انسان تنها کاربر آن ابزار است. از جهت فیزیولوژیک برخی ابزارهای زبانسازی عبارتاند از شکل لب و نوع حرکات ممکن در آن، شکل زبان و نوع حرکات ممکن در آن، شکل حنجره و گونهی تارهای صوتی.
زبانآموزی نسبت وثیقی با هوش ندارد. افراد با درجهی هوشی بسیار پایین، در هر یک از اقسام نه گانهی هوش، به راحتی زبان میآموزند و آن را به کار میبرند.
انسان دارای دستگاه واجشِنوی است. واجشنوی با صوتشنوی متفاوت است. صوت با فرکانس، شدت و شکل موج صوتی تعیین میشود، اما این دو نکته در تعیین واج تقریبا نقشی ندارند. اما در واجهای نزدیک به هم، حروفی مانند «ف» و «و» یا «ب» و «پ» در یک مرد با صدای بم، شکل موج نزدیک به هم دارند. اما «و» یا «پ» یک زن با صدای زیر شکل کاملا متفاوتی با واجهای مردانه دارد. با این حال، دستگاه شنوایی ما به راحتی «واجها» را از هم تشخیص میدهد. این نکته به این معنا است که دستگاه شنوایی ما، علاوه بر این که صوتشنوی دارد، واجشنوی هم دارد.
زبان بسیار پیچیدهتر از آن است که انسان بتواند خودش آن را اختراع نماید. در واقع، اگر انسان مخترع زبان بود، باید به راحتی میتوانست ساختار زبان و قواعد آن را بیان کند؛ اما با اینکه تحقیقات مدون دربارهی زبان دست کم سه هزار سال قدمت دارند، اما نکات مبهم دربارهی آن بسیار اساسی است.
اعتباری بودن نسبت زبان با واقعیت تلازمی با وضعی بودن زبان ندارد و صور دیگری هم برای بیان این اعتباریت ممکن است.
این نگاه به زبان به کلی متفاوت با نگاه اصولیان بوده و در مباحث الفاظ میتواند تغییرات چشمگیر داشته باشد. این دیدگاه برگرفته از چامسکی زبانشناس و فعال سیاسی مشهور آمریکا است.