مفهوم شریعت
شریعت و شرع از مادهی «ش، ر، ع»اند. اهل لغت در معنای آن به این امور اشاره کردهاند: «راه روشن»1، «آبشخور»2، «انشاء راه روشن، چه مادی و چه معنوی»3. اهل لغت معنای اصلی شریعت را آبشخور دانستهاند که معنای مشهور از آن گرفته شده است.4 با توجه به موارد کاربرد مشتقات مادهی «شرع»، میتوان دریافت که معنای این ماده با مفاهیم راه، مسیر، روشنی و آغازگری ارتباط دارد. خلیل شریعت را «آنچه خداوند از امر دین به بندگان تشریع کرده و به تمسک آن فرمان داده، مانند نماز و روزه و حج» معنا میکند.5
این معنا بعد از اسلام منقول به طریق معنوی خاصی شد که اسلام برای سعادت بشر آورده است. در این معنای جدید گفته شده: «شرع همان دین، مجموع اصول و فروع، است. از یک جهت دین، از جهت دیگر شرع و از جهت سوم طریقت نامیده میشود. هر یک از اینها به لحاظی است، پس به لحاظ با آن تذلّل معبود ـ عزّ اسمه تعالی ـ محقق میشود، بر آن دین اطلاق میگردد... و به لحاظ اینکه با آن به سوی خدای تعالی پیموده میشود و آن راه نجات است، طریقت و مذهب نامیده میشود و به لحاظ اینکه خلق با آن وارد آبشخور رحمت و رضوان خدا میشوند شرعة و شرع و شریعت نامیده میشود.»6 در دایرةالمعارف فقه مقارن آمده: «به مجموعه مسائل دینی اعمّ از عقاید و اخلاق و احکام نیز «شریعت» گفته میشود از این جهت که مایه حیات و طهارت کسانی است که آن را بپیمایند و سلوکی هماهنگ با آن داشته باشند»7.
فقیهان از «شریعت» اصطلاح خاصی را در نظر دارند. با این حال، این نکته قابل توجه است که آنان چندان در پی تعریف این اصطلاح نبودهاند. اگر از آنان شبهتعریفی از شریعت دیده میشود، بیشتر بیان یک ویژگی شریعت است که در یک مسئلهی اصولی، آن ویژگی مورد التفات است. بنابر این، برای یافتن یک تصویر از شریعت از منظر فقیهان، باید دیده شود که آنان، آن ویژگی را در ضمن چه بحثی آوردهاند. هم چنین، در پی این اصطلاح، اصطلاحاتی مانند «حکم شرعی»، «حقیقت شرعیه» و مانند آنها تعریف میشود. مراد از شریعت هر چه باشد، این مفهوم بر مجموعهای از احکام دلالت دارد.8
شهید صدر عبارتی دارد که میتوان آن را تعریف شریعت دانست: «شریعت عبارت از احکامی است که اقتضا دارند به حسب واقع خارجی بر طبق آنها عمل شود».9 از منظر میرزای شیرازی بزرگ نیز: «معنای شرع حکم مجعولی است که به بندگان رسیده است؛ پس شرع دو جزء دارد: جعل و بلوغ؛ جزء اول فعل خدای سبحان است، و جزء دوم فعل نبیّ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)؛ بنابر این، نسبت این مرکب به هر یک از دو موجد دو جزء صحیح است».10 مفهوم این دو تعریف متفاوت است، اما به نظر میرسد مصداقاً یکی باشند و به اصطلاح مساوق هماند. در این اصطلاح، شریعت تکثرپذیر است؛ چنانکه از شرائع انبیاء پیشین، شریعت نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، سخن میرود و شریعت محمدی ناسخ آنها به شمار میآید. در برخی تعاریف به قید «بلوغ» اشاره نشده و شریعت تنها با جعل احکام تعریف میشود.11 در این معنا، اطلاق شارع بر نبی نادرست است، مگر از باب مجاز یا از باب تفویض تشریع برخی احکام به او.12 اما به نظر میرسد بیشتر کاربردهای واژههای «شرع» و «شریعت» با تعریف شهید صدر و میرزای شیرازی بزرگ باشد. به ویژه که کسی یافت نشد که شریعت را معادل با احکام در لوح محفوظ بداند و اگر گاهی واژهی «لوح شریعت» به کار رفته است، معادل احکام الله در لوح محفوظ دانسته نشده است.
عباس کاشف الغطاء مینویسد: «شریعت اصطلاحاً عبارت است از احکام و قوانینی که برای مصلحة وضع شده، چه برای فرد باشد، چه جامعه، و چه متعلق به افعال باشد یا به عقاید یا تهذیب نفس. شریعت آسمانی است هر گاه خدا آن را تشریع کرده باشد، مانند شریعت اسلامی. و گاه مدنی است اگر انسان آن را تشریع کرده باشد، شریعت حمورابی. پس اطلاق شریعت بر احکام به این اعتبار است که آن راه مستقیمی است که اگر کسی آن را بپیماید، به صلاح و سعادت میرساند و هم چنین، شریعت آسمانی به اعتبار لزوم تدین به آن از رب العالمین، دین نامیده میشود»13. وی در ادامه به چند نکته واژگانی اشاره دارد: اول اینکه در زبان شرع، شریعت و منهاج به یک معنا آمدهاند، اما برخی شریعت را اصول و قواعد دینی دانستهاند و منهاج را چیزی که این قواعد را تفصیل میدهد؛ دیگر اینکه در اصطلاح قرآن کریم، دین، شریعت و ملة به یک معنایند، با این فرق که دین اعم است و شریعت و ملة هممعنا با تفاوتی اندک. وی در تفاوت دین و شریعت به دو نکته اشاره دارد: اول اینکه شریعت راهی است که برای امتی یا پیامبری که بر آن مبعوث گشته، آماده شده، مانند شریعت نوح و إبراهیم و شریعت موسی و شریعت عیسی و شریعت محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، اما دین سنت و راه الهی عام برای همهی امتها است.به این جهت شریعت نسخ میپذیرد اما دین به معنای وسیعاش نه. دیگر اینکه دین هم به فرد و هم به جماعت اضافه میشود، مانند دین مسلمانان و دین یهود و شریعت آنان، و نیز دین خدا و شریعت او یا دین محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) و شریعت او؛ اما اضافه شدن شریعت به فرد تنها زمانی درست است که او واضع شریعت یا برپا دارندهی آن باشد، مثلاً گفته میشود دین زید، اما گفته نمیشود شریعت زید که شاید این به جهت اشاره لفظ «شریعت» به یک معنای حدثی باشد. «ملة» به معنای سنت زنده در میان مردم است.14 مثلاً وقتی گفته میشود «الملة الإسلامیة» مراد راهی است که خداوند برای سلوک مردم به سوی خود آماده ساخته. ملة بر سنتی اطلاق میشود که با پیروی عملی از دیگری گرفته شده و به همین جهت به خدا اضافه نمیشود، اما به پیامبر و امت اضافه میشود. مثلاً میتوان گفت دین خدا یا شریعت خدا، و گفته نمیشود ملة خدا؛ اما ملة ابراهیم و ملة یک قوم گفته میشود.15
فقهای متأخر ماهیت شریعت را بیشتر با تعیین مفاد شریعت تبیین میکنند. عباس کاشف الغطاء اصطلاح فقیهان را چنین تعریف میکند: «شریعت مجموعهی احکام شرعی است که خدای تعالی برای بندگان وضع فرموده و از طریق رسولانش به آنان رسانده است که شامل احکامی است که رابطهی انسان با خودش، رابطهی انسان با پروردگارش، سپس رابطهی او با برادران انسانیاش وبا جمعیتی که با آنها زندگی میکند، را تنظیم میکند.پس شریعت نظام عامی است که همهی جوانب حیات انسانی را دربر میگیرد. شریعت اسلامی عبارت است از مجموعهای از احکام وشیوهها و قواعد شرعیای که خداوند عزّ وجل تشریع کرده و به آن بر بندگانش رضایت داده و با واسطهی خاتم انبیاء، محمد بن عبدالله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، به مردم رسانده است.»16 وی بر خلاف دیگران بحث در باب ماهیت شریعت را تفصیل داده و به مسایلی چون تفاوت شریعت با تشریع، تفاوت تشریع و اجتهاد و تفقه، تفاوت شریعت با فقه، تفاوت شریعت با قانون پرداخته است.17 او نکتهی دیگری را نیز یادآور میشود: اصولیان به احکامی که دلیل قطعی دارند، شریعت اطلاق میکنند، اما به احکام ظنی که در آنها اختلاف وجود دارد، فقه میگویند.18 آیةالله سبحانی مینویسد: «مراد از شریعت تعالیم عملی و اخلاقیای است که روابط فردی و اجتماعی انسان را تنظیم و حدود مسؤولیت او در برابر خدا و مردم را تعیین میکند»19. گرچه ظاهر این تعریف نسبت به بلوغ حکم به عبد ساکت است، اما چنان که آمد، از دیدگاه فقیهان، شریعت حکم ابلاغ شده است. ویژگی این تعریف، توجه به انواع مفاد شریعت است. آیةالله مکارم و همکارانش در تبیین ماهیت شریعت چنین آوردهاند: «شریعت همان قانونهای عملی است که دین وضع کرده و در واقع نظامنامهای است که اعمال و رفتار انسانها را در جهتی که دین میخواهد هدایت میکند و طبعاً از دو خصیصهی اساسی برخوردار است: نخست اینکه ملموسترین و عینیترین بخش دین را تشکیل میدهد... دیگر اینکه گستردهترین بخش دین است»20. به این ترتیب، در همین تعریف فقیهان متأخر از شریعت، میتوان دید که آنان زمینه را برای ورود فقیهان جوانتر به عرصههایی که فقیهان پیشین وارد آن عرصهها نشدهاند، آماده میکنند و البته خود نیز در این مسیر تا حدودی پیشقدم شدهاند.
فلاسفه و متکلمان دو واژهی «شرع» و «شریعت» را به یک معنا به کار بردهاند21؛ چنان که از اهل لغت نیز بر میآید.22 ظاهراً فلاسفه و متکلمان این واژه را در همان معنای لغوی به کار بردهاند و اصطلاح ویژهای جعل نکردهاند. البته سه کاربرد برای این واژه، هماهنگ با معنای لغوی، وجود دارد. وقتی از اختلاف یا هماهنگی اهل حکمت با اهل شریعت؛ یا عقل با شرع سخن به میان میآید، مراد از شریعت یا شرع مجموع معارف وحیانی است.23 مثلاً وقتی ابنسینا میگوید: «لازم است دانسته شود که از معاد بخشی منقول از شرع است و برای اثبات آن راهی جز شریعت نیست»24، مرادش معارف وحیانی است. گاهی نیز شرع یا شریعت به احکام خمسه یا اوامر و نواهی خداوند یا مانند آنها تعریف میشود.25 گاهی نیز مراد از شریعت، همهی جنبههای عملی دین است که در این نوشتار این کاربرد مورد توجه خواهد بود. در این کاربرد، شریعت به معنای راه و روشی است که از طریق انبیاء به مردم عرضه میشود.26 برخی نیز تعبیر «گردن نهادن به تعهد بندگی» (الائتمار بالتزام العبودیة) را در تعریف شریعت آوردهاند.27 اما به نظر نمیرسد که واژهی «شریعت» به گردن نهادن و تعهد دلالت کند؛ اما میتوان گفت شریعت امر به التزام عبودیت است.28 این بیان نیز بر همهی جنبههای عملی دین دلالت دارد. سید حیدر آملی نیز شریعت را مجموع احکام و سیاست و تأدیب با اخلاق و تعلیم با حکمت میشمارد.29
1حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۴۵۰.
2ابیعبدالرحمن خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۲۵۲.
3حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۵۸
4ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص262، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، چاپ اول، 1404ق؛ و نیز: فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج2، ص310، مؤسسة دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1405ق؛ و نیز رک: فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، نشر هجرت، قم، چاپ دوم؛ و نیز: ابن سیده، ابی الحسن علی بن اسماعیل بن سیده المرسی، المحکم و المحیط الاعظم، ج1، ص370، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1421ق (2000م).
5فراهیدی، کتاب العین، ج1، ص253.
6میرزا صادق مجتهد تبریزی، المقالات الغریة فی تحقیق المباحث الأصولیة، ص۲۸۹.
7ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دائرة المعارف فقه مقارن، دائرة المعارف فقه مقارن، ج۱، ص۴۳.
8باقر ایروانی، الحلقة الثالثة فی اسلوبها الثانی، ج۲، ص۸۶.
9سید محمدباقر صدر، قاعدة لا ضرر و لا ضرار، ص۱۸۲.
10میرزا محمدحسن بن محمود شیرازی، تقریرات آیة الله المجدد الشیرازی، ج۱، ص۲۴۰.
11و نیز: ابوالقاسم موسوی خویی، غایة المأمول، ج۲، ص۲۱۹. سید عبدالحسین لاری، تقریرات فی أصول الفقه، ج۱، ص۱۴۹.
12سید عبدالحسین لاری، تقریرات فی أصول الفقه، ج۱، ص۱۴۹.
13عباس کاشف الغطاء، المدخل الی الشریعة، ص۱۲ و ۱۳.
14دقت شود که معنای «ملة» در زبان عربی، با واژهی فارسی «ملت» تفاوت دارد.
15عباس کاشف الغطاء، المدخل الی الشریعة، ص۱۳.
16عباس کاشف الغطاء، المدخل الی الشریعة، ص۱۴.
17عباس کاشف الغطاء، المدخل الی الشریعة، ص۱۴ تا ۱۹.
18عباس کاشف الغطاء، المدخل الی الشریعة، ص۱۶
19جعفر سبحانی، رسائل و مقالات، ج۲، ص۲۹۷.
20ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دائرة المعارف فقه مقارن، دائرة المعارف فقه مقارن، ج۱، ص۶۶.
21تهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص1028، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، چاپ اول، 1996م.
22فیومی، المصباح المنیر، ج2، ص310؛ و نیز: طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج4، ص352، مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375.
23برای نمونه رک: ابن رشد، ابی الولید محمد بن احمد، کتاب فصل المقال و تقریر مابین الشریعة و الحکمة من الاتصال، ص33 تا 58، دارالمشرق، بیروت، چاپ دوم، 1986م؛ و نیز: ابوبکر بن طفیل، حی بن یقظان، ص89 تا 98، دارالمشرق، بیروت، چاپ چهارم، 1993م.
24شیخ الرئیس ابن سینا، الشفاء(الالهیات)، ص423، مکتبة آیة الله المرعشی، قم، بیچا، 1404ق.
25شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج2، ص274، دار القرآن الکریم، قم، چاپ اول، 1405ق؛ و نیز: قاسم بن محمد بن علی، الاساس لعقائد الاکیاس، ص123، مکتبة التراث الاسلامی، صعده، چاپ سوم، 1421ق؛ و نیز: شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص158، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1425ق.
26احمد نگری ، عبدالنبی بن عبدالرسول، موسوعة مصطلحات جامع العلوم الملقب بدستور العلماء، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت، 1997م؛ و نیز: شریف، میر سید، التعریفات، ص55، ناصر خسرو، تهران، چاپ چهارم، 1412ق.
27شریف، التعریفات، ص55؛ و نیز: تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص1028.
28ابن عربی، محی الدین، الفتوحات المکیة، دار صادر، بیروت، 1405ق.
29آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج3، ص24، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ سوم، 1422ق.