تحلیل فلسفی از مذاکرهی دو دشمن
☀️تحلیل فلسفی از مذاکرهی دو دشمن
وجود در شبکهی روابط تعین ماهوی و معنای وجودی پیدا میکند. دو دشمن، به مثابه اجزایی از یک شبکهی بزرگترند که در آن هر یک بخشی «خود» را در انعکاس «دیگری» میشناسد و میشناساند. مذاکره صحنهای است که در آن «من» و «تو» به سوی بازتعریف حرکت میکنند، حتی اگر تعریف با تعریف «ما»یی باشد که صرفاً برای توافق موقت بر سر خود مذاکره و خرید زمان است.
مذاکره، فی حد نفسه، مستلزم «تعلیق واقعی شک» نیست، اما مستلزم تعلیق فرضی شک است. اما به هر حال، مذاکره مستلزم یک اطمینان است: اطمینان از اینکه دیگری قادر به عمل عقلانی است: دشمن برای منافع خود سیاست و برنامه دارد. یعنی هر یک از طرفین برای حفظ خود، ناگزیرند به دشمن خود به عنوان یک فاعل شناسا نگاه کنند.
قبول مذاکره به گونهای از مسئولیت اخلاقی برخاسته است، اما نه به این معنا که هر یک در برابر دیگری، خود را دارای مسئولیت اخلاقی میداند، بلکه به این معنا که جنگ ممکن است او را در برابر ملتش از معنا تهی کند و او مسئولیت اخلاقی دارد که خود را برای مردماش معنادار کند. بنابراین، مذاکره نوعی «تسلیم اخلاقی» است نه به دشمن، بلکه به اصل «ضرورت معنا داشتن».
زبان در مذاکرهی دشمنان، هرگز شفاف نیست. هر واژه بار معنایی متضادی برای طرفین حمل میکند: «صلح» برای یکی ممکن است به معنای «تسلیم» برای دیگری باشد. بنابراین، مذاکره یک بازی نشانهشناختی است که در آن قدرت، از طریق بازتعریف مفاهیم اعمال میشود. مذاکرهی واقعی زمانی ممکن میشود که دو دشمن به «اشتراک در جهانمشترک» برسند، گرچه این جهانمشترک صرفاً ترس از نابودی متقابل باشد. در وضعیتی که طرفین تضاد ایدئولوژیک دارند و هر یک تعادل قدرت را به نفع خود تعریف میکند ــ دست کم نمیخواهد به نفع دیگری تعریف کند ــ آشتی واقعی ناممکن است، چرا که «دیگری» همواره به عنوان «دیگری» و غیر خودی باقی میماند و هر توافقی صرفاً یک توقف موقت در جنگ خواستههاست.
مذاکرهی دو دشمن، نمایشی از پارادوکسهای وجود انسان است: نیاز به دیگری برای تعریف خود، اجبار به گفتوگو علیرغم عدم اعتماد، و تلاش برای ساختن معنا در جهانی که تقابل، بخشی از ساختار آن است. در این میان، مذاکره ابزار آشکارسازی «ضرورتهای انسانی» است: راهحلی موقت برای مسئلهای ابدی.
مذاکره صحنهای از «عدم تمرکز قدرت» است. قدرت غیر متمرکز گاهی در میدان نبرد خود را آشکار میکند و گاهی در غیر آن، اما به هر حال، قدرت شبکهای از مقاومتها و سازشها است. دو دشمن، حتی در لحظهی گفتوگو، در حال بازتولید روابط قدرتاند: هر واژه، امتیاز یا سکوت، تاکتیکی در «سیاست حیات» است. پس مذاکره هم نشانهی ضعف است (ناتوانی در حذف دشمن) و هم نشانی قدرت (توانایی مهار دشمن بدون جنگ). دلالت این نشانه در جریان مذاکره و پیامدهای پس از مذاکره تکمیل میشود.
اگر همچون ویتگنشتاین، به مذاکره به عنوان بازی زبانی نگاه کنیم، قواعد بازی مذاکره در تقابلی از دو دشمن ساخته میشود. «صلح» و «جنگ» در این بازی، معناهایی سیالاند، اما صرف وجود این بازی، نشاندهندهی میل به فراروی از بنبست است. این بازی «ظرفیت نزدیک به فعلیت» برای «تحریف واقعیت» دارد و میتواند به توهمی مرگبار بینجامد. در مذاکره با دشمن «امکانِ خیانت به خویش» وجود دارد، پارادوکسی که مذاکره را به عملی تراژیک تبدیل میکند.
☀️پاسخ دکتر محمود فلاح به تحلیل قبلی
(ایشان در تحلیل دیدگاههای ویتگنشتاین، به ویژه از منظر سیاسی تبحر خاص دارد)
1. به جای تعین ماهوی، ویتگنشتاین از معنا در کاربرد صحبت میکند. خود و دیگری مفاهیمی نیستند که ماهیت ثابتی داشته باشند، بلکه معنای آنها در جریان کنشها و واکنشهای متقابل، بهویژه کنشهای زبانی، شکل میگیرد. مذاکره دقیقاً یکی از این بازیهای زبانی است که در آن طرفین، از طریق کلمات و اعمالشان، موقعیت خود و دیگری را (باز)تعریف میکنند.
2. مذاکره یک بازی خاص با قواعد (اغلب نانوشته و مورد مناقشه) خاص خود است. ایجاد یک "ما"ی موقت، حتی برای توافق بر سر خود مذاکره، به معنای پذیرش (هرچند حداقلی و موقت) قواعد مشترک این بازی است.
3. ویتگنشتاین به جای تمرکز بر حالات ذهنی درونی مانند "شک واقعی" یا "اطمینان"، بر رفتار و عمل تأکید میکند. ما با دشمن مذاکره میکنیم، چون رفتارش (اعم از تهدید یا پیشنهاد) نشان میدهد که او نیز در یک بازی استراتژیک (بخشی از شکل زندگی سیاسی/نظامی) درگیر است و میتوان با او وارد معامله کلامی شد.
4. از منظر ویتگنشتاین، معنا در بستر یک شکل زندگی و برای اعضای آن شکل زندگی (مثلاً ملت) تعریف میشود. جنگ یا صلح، زمانی بامعنا یا بیمعنا میشوند که در نسبت با ارزشها، اهداف و تاریخ آن جامعه سنجیده شوند. مسئولیت اخلاقی برای معنادار کردن خود برای مردم، به معنای عمل کردن طبق قواعد و انتظارات آن شکل زندگی است تا اقدامات رهبر در آن بستر قابل فهم و توجیهپذیر باشد. مذاکره، به عنوان یک عمل سیاسی، باید در این چارچوب معنا پیدا کند.
5. ویتگنشتاین کمتر به پارادوکسهای وجودی به شکل انتزاعی میپردازد، اما به خوبی نشان میدهد که چگونه زبان و عمل ما در موقعیتهای دشوار، ما را به سمت این تنشها سوق میدهد. نیاز به دیگری برای تعریف خود (معنا در کاربرد و تقابل)، اجبار به گفتگو (نیاز به بازی زبانی برای حل عملی مشکل)، و تلاش برای ساختن معنا (عمل کردن طبق قواعد شکل زندگی) همگی جنبههای عملی زندگی انسان هستند که در موقعیت مذاکره با دشمن برجسته میشوند. مذاکره یک تکنیک یا ابزاری است که در "جعبه ابزار" انسانی برای مواجهه با این ضرورتها وجود دارد.
تحلیل ویتگنشتاینی نشان میدهد که مذاکره بین دشمنان، نمایشی فشرده از چگونگی کارکرد زبان، معنا و عمل انسانی در شرایط تعارض و تلاش برای یافتن راهحل (هرچند موقت و شکننده) از طریق ایجاد و پیروی از قواعد یک بازی مشترک است. این رویکرد، ضمن تأیید پیچیدگیها و پارادوکسهایی که به درستی اشاره کردید، ابزاری مفهومی برای تحلیل دقیقتر این پدیدهها در سطح عمل و کاربرد زبان فراهم میکند.
دکتر شیرودی در مورد این متن این پرسش را مطرح کرد:
لطفا ارتباط این تحلیل را با تمدن اسلامی، تمدن نوین اسلامی یا نظم تمدنی آینده بفرمایید.
متن پاسخ بنده که مورد تأیید ایشان قرار گرفت:
تحلیل بنده، تلاش داشت تا نشان دهد که مذاکره بین دو دشمن، صرفاً یک رویداد سیاسی نیست، بلکه صحنهای از بازتعریف انسان، قدرت، معنا و اخلاق در بستری پرتناقض است. نسبت آن با تمدن اسلامی از این جهت است که اگر بخواهیم در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی گام برداریم، باید بهسوی طراحی یک منطق جدید از مواجههی تمدنی، در این مورد با دشمن، پیش برویم. این منطق، از یکسو بر انسانشناسی خاص تمدن اسلامی (عقل، اراده، معنا، اخلاق) تکیه دارد، و از سوی دیگر، درصدد است نظم معنایی و زبانی نظام سلطه را به چالش بکشد. به عبارت دیگر، تمدن اسلامی، گفتوگو با دشمن را نیز بازتعریف میکند و آن را از ابزاری سیاسی، به عنصری از حکمت تمدنی ارتقا میدهد. متن پیشرو، تحلیل مقدماتی این ارتقاست.
⚡️و البته این متن از یک نگرانی مهم نیز پرده برمیدارد: اینکه در جریان چنین مذاکرهای، اهل سیاست بهجای آنکه خویشتن را در جایگاه یک فاعل تمدنی ببینند، خود را کوچک انگاشته و قدرت را متمرکز در دست دشمن تصور کنند، و از همین رهگذر، به ورطهی «خیانت به خویش» درافتند؛ خطری که میتواند پروژهی تمدنسازی را از درون، به استحاله بکشاند.
✨@haqnegar
- ۰۴/۰۱/۲۵



