تحلیل هویت جامعه در حکمت سیاسی متعالیه 3
سنخ ترکیب جامعه
گفته شد جامعه از همزیستی گروهی از انسانها که نظامی از روابط میانشان زندگی آنان را شکل میدهد، حاصل میشود. اما دربارهی هویت آن دو نظریهی اساسی وجود دارد. گروهی معتقدند که آنچه وجود حقیقی دارد، تنها افراد انسانیاند و جامعه چیزی جز اعتبار این مجموعه به عنوان واحد نیست و بنابر این ترکیب جامعه غیر حقیقی بوده و وجود آن اعتباری است. اما، در برابر، گروهی دیگر برآنند که جامعه تنها مجموعهی افراد نیست؛ بلکه با اجتماع افراد انسانی هویت جدیدی حاصل میشود که از آن به عنوان جامعه یاد میگردد. در گروه دوم، تحلیلهای گوناگونی از این هویت جدید ارایه شده است. برخی میگویند که هویت فردی در این هویت جدید کاملاً منحل میشود. در مقابل، برخی دیگر نیز هویت فردی را در عین وجود هویت جمعی محفوظ میدانند.
آیةالله مصباح در تأیید هویت اعتباری جامعه چنین مینویسد:
وحدتی که به اعتقادات، عواطف و افعال و انفعالات مشترک افراد یک جامعه نسبت داده میشود، وحدت مفهومی و ماهوی است، نه وحدت شخصی... فی المثل شجاع و سلحشور بودن افراد یک جامعه بدین معنا نیست که شجاعت و سلحشوریای که در همگیشان است، یک وحدت شخصی دارد... اساساً هر پدیدهای که در میان افراد یک جامعه اشتراک دارد، به شمارهی آن افراد دارای وجودهای شخصی متعدد خواهد بود؛ و اگر وحدتی به آن نسبت میدهیم، وحدت مفهومی است؛ مانند وحدتی که به افراد یک نوع نسبت داده میشود (جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص74)
اما نمونههایی چون شجاعت و سلحشوری ویژگیهای شخصیاند؛ ایشان باید به نمونههایی از ویژگیهای انسان توجه میکرد که هویت جمعی دارند؛ برای نمونه توافق اجتماعی، قیام، اختلاف، داوری و مانند آنها به شمارهی افراد جامعه متعدد نیستند؛ بلکه هم مستلزم افراد کثیر برای تحققاند و هم با وجود تعدد افراد، متعدد نمیشوند.
اما شهید مطهری در «جامعه و تاریخ»، بر آن است که جامعه، مانند مرکبات طبیعی، مرکب حقیقی از افراد است و عناصر آن روحها و اندیشهها و عاطفهها و خواستها و ارادهها است، نه تنها و اندامها؛ به تعبیری ترکیب جامعه ترکیب فرهنگى است. افراد انسان که هر کدام با سرمایهاى فطرى و سرمایهاى اکتسابى از طبیعت وارد زندگى اجتماعى مىشوند، از جهت روحی و روانی در یکدیگر ادغام مىشوند و هویت روحى جدیدى که از آن به روح جمعى تعبیر مىشود مىیابند. اما از جهتی نیز با مرکبات طبیعی متفاوت است. در ترکیب جامعه و فرد ترکیب، کثرت تبدیل به وحدت نمىشود و انسانُ الْکُلّ به عنوان یک واحد واقعى که کثرتها در او حل شده باشد وجود ندارد. انسان الکل همان مجموع افراد است و وجود اعتبارى و انتزاعى دارد. ایشان بر همین مبنا جامعه را به «مجموعهاى از افراد انسانى که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگى دسته جمعى دارند» و نیز به «مجموعهاى از انسانها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیدهها و ایدهها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگى مشترک غوطهورند» تعریف میکند. از دید وی زندگى انسان ماهیت اجتماعى دارد؛ از طرفى نیازها، بهرهها و برخورداریها، کارها و فعالیتها ماهیت اجتماعى دارد و جز با تقسیم کارها و تقسیم بهرهها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یک سلسله سنن و نظامات میسر نیست و از طرف دیگر نوعى اندیشهها، ایدهها، خلق و خویها بر عموم حکومت مىکند که به آنها وحدت و یگانگى مىبخشد. نیازهاى مشترک اجتماعى و روابط ویژه زندگى انسانى، انسانها را آنچنان به یکدیگر پیوند مىزند و زندگى را آنچنان وحدت مىبخشد که افراد را در حکم مسافرانى قرار مىدهد که در یک اتومبیل و یا یک هواپیما یا یک کشتى سوارند و به سوى مقصدى در حرکتاند و همه با هم به منزل مىرسند و یا همه با هم از رفتن مىمانند و همه با هم دچار خطر مىگردند و سرنوشت یگانهاى پیدا مىکنند.
فرض کنید گروهی انسان کنار هم باشند، بیآنکه رابطهای با هم داشته باشند. کنار هم بودن اینها، با کنار هم بودن چند سنگ تفاوتی ندارد و بنابر این با صِرف کنار هم بودن چند نفر جامعه تشکیل نمیشود؛ چنان که از کنار هم بودن چند سنگ یا درخت جامعهای از سنگها یا درختان تشکیل نمیشود. اما پس از آنکه افراد، به عنوان چند کس ـ دقت شود، به عنوان چند «کس»، نه چند «شیء» ـ با هم رابطه برقرار کردند، به گونهای که شبکهای از روابط بین این چند کس ایجاد شد، جامعه به وجود میآید. در زندگی اجتماعی افراد به هم پیوند یافتهاند؛ برای هر فرد بر حسب نیاز نقشی تعریف میشود و ساختاری از روابط و امور دیگر اجتماع را قوام میبخشد. از آنجا که جامعه با پیوند بین چند نفر حاصل میشود، روابط مکوِّن جامعه باید پیوندی باشند. شاید بتوان اموری چون قهر را رابطه محسوب کرد؛ اما این گونه روابط گسستیاند و با آنها جامعه حاصل نمیشود؛ هر چند روابط گسستی چون قهر در یک تعامل با روابط پیوندی مانند مذاکره برای رفع اختلاف، ممکن است نقش پیوندی نیز داشته باشد که به این اعتبار میتوان از عوامل مکون جامعه به شمار آورد. گاهی این روابط و نقش افراد در نظام حاصل از روابط به قدری اساسیاند که جدا شدن یک فرد از اجتماع یا تغییر یکی از روابط، میتواند موجب نابودی فرد یا تلاشی اجتماع شود.
- ۰۴/۰۵/۱۸



