مبادی فلسفی ارزش شناسی عمل سیاسی بر مبنای حکمت متعالیه 4
فرد بالذات حسن
مفاهیم وجودی مصداقی دارند که هم بدون حیثیت تقییدیه و بدون حیثیت تعلیلیه بر آن حمل میشوند این مصداق فرد بالذات نامیده میشود. اگر این کمال وجودی، کمال وجود من حیث هو وجود باشد، مانند وجوب وجود یا علم یا قدرت، فرد بالذات آن واجب الوجود است؛ زیرا واجب الوجود، بدون هیچ حیثیت تقییدیه و تعلیلیه واجد همهی این گونه کمالات است و محال است که ذات وی فاقد کمالی از این گونه کمالات باشد. اما اگر کمال مورد نظر از کمالات وجودی متعلق به موجود بما هو صادرٌ عن فاعل مختار باشد؛ به تعبیر دیگر، از کمالات مرتبهی لغیره فاعل مختار باشد، فرد بالذات این کمال، از اسمای فعلیهی واجب الوجود خواهد بود. بنابر این، باید مفهوم حُسن یک مصداق مطلق یا فرد بالذات داشته باشد که از اسمای حسنای واجب است. ملاصدرا در اینجا نکتهای دارد:
خواست بنده در بهشت همان خواست حق تعالی است و این بدان جهت است که همهی اشیای صادر شده از واجب تعالی بر وجه اتم و نظام احسن و خیر اعلایند. پس هر کس دلش [بر راه حق] مستقیم شد و فطرت از امراض سلامت یافت و ذوقش از تلخی گناهان پاک گشت و از اعتدال بیرون نشد و پایش از راه حق نلغزید، به قضا[ی الهی] راضی میشود و مقام رضا و عبودیت برایش حاصل میگردد. آنگاه [بنده] جز آنچه خدا خواهد، نمیخواهد و خدا [نیز در بهشت] جز خیر و کمال و نعمت و شادمانی را نمیخواهد. [بنده] در نعمت و شادمانیای قرار میگیرد که نهایتی ندارد و افزون بر آن وجود ندارد. چون رحمت خدا را میبیند که بر هر چیزی گسترده شده؛ بلکه در هر چیزی وجه حق باقی را میبیند و خیر محض و حسن مطلق را که مبدأ هر خیری و کمالی و منشأ هر حُسنی و جمالی است، میبیند.[1]
منظور ملاصدرا از خیر محض و حسن مطلق که صاحب مقام رضا میبیند، واجب الوجود نیست؛ زیرا ذات واجب برای معلول مشاهدهپذیر نیست[2]. آن که به مقام رضا رسیده، همان مقام رضا که مقام فعل واجب است، را میبیند. پس میتوان چنین استظهار کرد که در دیدگاه صدرالمتألهین حسن مطلق رضای حق تعالی است و هر چه به حسن و خیر متصف شود، به واسطهی نحوهای انتساب به رضای حق است. این استظهار با مبانی حکمت متعالیه نیز سازگار است[3].
حق تعالی کامل از جمیع جهات است و فعل او نیز اکمل افعال خواهد بود[4] و حسن اظهر کمالات افعال اختیاری است. نیز رضای جمیل بالذات، بالذات حسن خواهد بود و حسن رضای او معلل و مقید به امری نیست، جز این که رضای جمیل بالذات است. در مقابل میتوان گفت که مبدأ قبح نیز سخط الهی است.
منشأ انتساب عمل انسانی به رضای حق (یا سخط او) به دو صورت ممکن است. این منشأ میتواند یک نسبت واقعی بوده و عمل انسانی در مرتبهای از مراتب رضای حق (یا سخط او) قرار گرفته باشد که در این صورت حُسن (یا قبح) عمل انسانی واقعی است. هم چنین، این منشأ میتواند یک نسبت اعتباری به واسطهی تناسبی در آثار رضای حق تعالی و عمل انسانی باشد که در این صورت حُسن یا قبح عمل انسانی شرعی است. نظریهی مشهور میان متکلمان شیعه، حسن و قبح ذاتی یا همان واقعی بودن حسن و قبح است و متکلمان اشعری حسن و قبح را شرعی میدانند. نظریهی متکلمان شیعه از پشتوانهی استدلالی محکمی برخودار است. اما این نظریه اصل وجود حسن و قبح شرعی را انکار نمیکند؛ بلکه بر آن است که حسن و قبح شرعی باید به حسن و قبح ذاتی منتهی شود.
[1]الأسفار الأربعة، ج9، ص 344ـ343.
[2]الأسفار الأربعة، ج1، ص 115.
[3]دو اشکال اساسی بر این نظریه ممکن است به نظر آید که البته در مآل یک اشکالاند: 1) این دیدگاه همان نظریهی حسن و قبح شرعی است که دیدگاه اشاعره بوده و با دیدگاه امامیه مخالف است. 2) در صورت صحت این نظریه، باید هر گونه رفتار اخلاقی در افراد غیر دیندار محال باشد و کافر نباید بتواند محاسن و قبایح را بشناسد.
چنین دیدگاهی با دیدگاه اشاعره در باب حسن و قبح تفاوت جوهری دارد. دیدگاه اشعری حسن و قبح ذاتی (واقعی بودن حسن و قبح) و عقلی (توانایی فیالجملهی عقل در شناخت محاسن و قبایح) را انکار میکند و برآن است که حسن و قبح در مقام ثبوت اعتباری شرعی و در مقام اثبات تنها متکی به وحی است. به همین جهت قبل از نزول وحی نه کفر را حرام و نه ایمان را واجب میداند (محمد أمین المعروف بأمیر بادشاه، تیسیر التحریر، ج2، ص150، دار الفکر، بیروت، بیتا.) در حالی که دیدگاه این متن تبیینی از حسن و قبح ذاتی است. اسم رضا، از اسمای فعلیهی حق تعالی، حقیقتی خارجی در عالم اسماء است؛ نه اعتباری شرعی. حُسن ذاتیِ اسم رضا است و وجود آن و حُسن آن مستقل از انزال وحی و بعث نبی است. این نظریه به این معنا نیست که رضای حق تعالی جاعل حُسن است تا با عقیده اشاعره یکسان دانسته شود؛ بلکه بنابر این نظریه رضای حق بالذات حَسَن و خیر است و جعل حسن برای آن نه فقط لازم نیست، بلکه ممکن نیست؛ زیرا ذاتی علتپذیر نیست ـ ما جعل الله المشمشة مشمشة، بل اوجدها. این نظریه با حُسن و قبح عقلی نیز ناسازگار نیست؛ چه این که علم به حسن مطلق عقلانی و پیش از وحی است و هم چنین نه تنها دلیل معتبری وجود ندارد که شناخت مصادیق مقید حسن، تنها وابسته به وحی است؛ بلکه میتوان نشان داد که در این تفصیل عقل به صورت مستقل یا غیر مستقل دخیل است. به هر حال، این نظر هم با نظریه حسن و قبح ذاتی و هم با نظریه حسن و قبح عقلی ناسازگار است و در عین حال، نظریهای کاملاً دینی در باب اخلاق است. کافر نیز بالفطره میتواند محاسن و قبایح را بشناسد؛ زیرا سازگاری با رضای الهی ملاک ثبوتی حسن یا به تعبیر دیگر، حیثیت تعلیلی حسن است، نه ملاک اثباتی آن. حق تعالی انسان را چنان آفریده است که او با عقل خویش بالاجمال میتواند ارزشهای را بشناسد، بدون آن که حیثیت تعلیلی آن ارزشها را بشناسد؛ چنان که در مورد واقعیات نیز، کافر واقعیات جزیی را میشناسد، بیآنکه حیثیت تعلیلی آنها را بشناسد. البته بدون شناخت حیثیت تعلیلی، حقیقت امر، چه در واقعیات و چه در ارزشها، روشن نخواهد گشت و شناخت همواره بالوجه و سطحی خواهد ماند.
[4]چنان که صدر المتألهین در این قاعدهی فلسفی اشاره دارد: «إنما یفیض منه على غیره من کل متغایرین أشرفهما» (الأسفار الأربعة، ج1، ص 233).
- ۰۴/۰۵/۲۸



