منشآ تعهد در انسان
یکی از ویژگیهای انسان اختیار است. وقتی میگوییم موجودی اختیار دارد یعنی انتخابش بر اساس انگیزه است و میتواند آن را اراده کند و بر این توانایی آگاه نیز است. حیوان چنین قدرتی ندارد؛ زیرا اگر چه محرکهای غریزی موجب انتخاب خواسته و ارادهی فعل میشوند؛ اما حیوان آگاهی بر این توان ندارد و به این لحاظ نمیتواند برخلاف جهت محرک عزیزی خواستهای انتخاب کند یا ارادهی فعلی غیر از افعال غریزی داشته باشد. در حالی که انسان میتواند برخلاف جهت سایقهای غریزی خواستهای داشته باشد و در جهت کسب این خواسته، فعلی انجام دهد که غریزی نیست.
از طرف دیگر، انسان در درون خود معنای خوب و بد را درک میکند و در درون خود درک میکند که بعضی خواستهها و بعضی فعلها خوباند و برخی دیگر از خواستهها و کارها بد. بنابر این، انسان هم اختیار خود را درک میکند و هم ارزشدار بودن انتخاب ناشی از اختیار را. نتیجهی این دو درک، پیدایش احساس مسئولیت در انسان است. این احساس یک احساس درونی فطری است و در نتیجهی همین احساس است که ما هر انسانی را موظف به قبول مسئولیت در برابر کارهایش میدانیم و از او انتظار داریم خود را متعهد به انجام مسئولیتهایش بداند. تعهد به انجام مسئولیت، مستلزم وجود امری است که انسان در برابر او مسئول و پاسخگو باشد و البته این امر باید در جایگاهی حقیقتاً برتر باشد. اگر بازخواست کننده در جایگاهی واقعاً برتر نباشد، بازخواست او از انسان معقول شمرده نمیشود و انسان میتواند به او بگوید فعل من به تو مربوط نیست.
تعهد به انجام مسئولیت برای حیات بشری ضروری است. این ضرورت هم منشأ روانی و هم منشأ اجتماعی دارد. اگر کسی متعهد به انجام مسئولیتهایش نباشد، نظام روانیاش دچار اختلال خواهد شد؛ زیرا احساس مسئولیت، چنان که گفته شد، یک احساس درونی فطری است و این احساس نشان میدهد نیاز به تعهد یک نیاز فطری است. هر گونه مهمل گذاشتن نیازهای فطری و پاسخ ندادن به آنها، موجب اختلال روانی و سلب آرامش درونی میشود. هم چنین تعهد یک ضرورت اجتماعی است. جامعهی انسانی نه یک اجتماع گلهای چون گلّهی گاوان و گورخران است، نه یک جامعهی هدایت شده به وسیله غریزه چون جامعهی مورچگان و زنبورها، بلکه جامعهای است که با ارادههای آزاد افراد انسانی پدید میآید و هدایت میش/ود و هرگونه قانونمندی آن جامعه معلول ارادههای آزاد افراد جامعه است. اگر افراد جامعها/ی نسبت به انجام قوانین و سنن جامعهای متعهد نباشند، جامعه از هم میپاشد و امکان هم زیستی برای انسانها از بین میرود، زیرا قوام و هویت هر جامعه به همین قوانین و سنن است.
بر همین اساس است که از انسان انتظار میرود نسبت به اخلاق، قانون و سنتهای اجتماعی متعهد باشد و مسئولیتهای اخلاقی، قانونی و فرهنگی خود را به انجام رساند. علاوه بر این سه مسئولیت، مسئولیتی از سنخی دیگر نیز از انسان انتظار میرود و آن مسئولیت پذیرش حقایق است. از انسان انتظار میرود حقایق را بپذیرد و در اعتقادات خود آنها را مبنا قرار دهد و متعهد به آنها باشد. این تعهدها همه نیاز به مبنایی دارند تا معقول شمرده شوند.