نسبت باور و عقیده
اگرچه عقیده با معرفت و باور نسبت نزدیکی دارد؛ اما ماهیتاً امری دیگر است. ما چیزهای بسیاری میدانیم و چیزهایی را باور داریم؛ اما برای ما عقیده نیستند. همهی ما میدانیم و باور داریم که آب، در دمای معمولی، مایع و یخ جامد است؛ اما این باور جزء عقاید ما نیست. گاهی امری برای ما به حد باور و یقین نرسیده، اما بدان معتقدیم! مؤمنان بسیاری به عوالم فوق طبیعت یقین ندارند، اما به آنها معتقدند. اساساً یقین در این مسایل بسیار کمیاب است؛ چنان که به سند صحیح امام رضا (عَلَیْهِ السَّلَامُ) میفرماید: «الْإِیمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَی فَوْقَ الْإِیمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْیَقِینُ فَوْقَ التَّقْوَی بِدَرَجَةٍ وَ مَا قُسِمَ فِی النَّاسِ شَیْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْیَقِینِ»1. هم چنین، چنان که از آیهی «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقینُ (الحجر : 99)»2 بر میآید، عبادت مقدم بر یقین است و از سوی دیگر، عقیده باید مقدم بر عبادت باشد؛ بنابر این، عقیده مقدم بر یقین خواهد بود. علاوه بر این، در قرآن کریم ظن و عقیده با هم جمع شدهاند؛ چنان که میفرماید: «وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنهََّا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلىَ الخَْاشِعِینَ * الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنهَُّم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ أَنهَُّمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (البقرة : 45-46)»3.
به نظر میآید بیان این نکات نه تنها ماهیت عقیده را برای خواننده روشنتر نکرده، بلکه این مفهوم به ظاهر روشن را مبهم کرده است. بنابر این، بهتر است ویژگی اساسی عقیده بیان شود. عقیده گزارهای است که فرد جنبهای قداست برای موضوع آن قایل بوده و پایهای برای نظام روانی و رفتاری وی است. دفاع از عقیده امری حیثیتی برای معتقد بوده و برای این دفاع حاضر به پرداخت هزینه است. اگرچه، هر فردی یقین دارد آب مایع است، اما این باور، قداستی نداشته و در طرح نظام رفتاری و روانی فرد و نیز نظام فرهنگی جامعه نقشی ندارد و هیچ کس دفاع از آن را به مثابه دفاع از حیثیت خود نمیبیند. اما، معتقدان به عصمت امام، برای این عقیده نحوهای قداست قایلند، بسیاری از تصمیمهای فردی و اجتماعی شیعه بر آن استوار است و دفاع از آن به مثابه دفاع از حیثیت شیعه است؛ اگرچه بسیاری از قایلان به عصمت امام تصویری روشن از آن ندارند. با این بیان، جایگاه عقیده در نظام هویتی کاملاً روشن میشود.
فاصلهی میان عقیده با معرفت و باور باید برای سیاستگذاران فرهنگی اهمیت داشته باشد. اساساً، اگر به فاصلهی میان عقیده و معرفت توجه نشود و این فاصله افزایش یابد، عقیده تعصبی خشک خواهد شد که نزد عاقلان فرومیشکند و در دست جاهلان شمشیر آختهای خواهد بود که سر از تن هر نظام اجتماعی برمیدارد. هم چنین، اگر فاصلهی میان یقین (باور) و عقیده افزایش یابد، عقیده در معرض فروپاشی قرار میگیرد. بنابر این، در سیاستهای مربوط به هویت، سه نکته در باب عقیده باید مورد توجه باشد:
فاصلهی میان معرفت و عقیده کاهش یابد؛ به تعبیر دیگر، عقلانیسازی عقاید یک سیاست اساسی باشد.
فاصلهی میان باور و عقیده کاهش یابد؛ به تعبیر دیگر، عقیده نهادینه شود.
آنچه در نصوص اسلامی عقیده شمرده شده است، برای افراد و جامعه عقیده شود؛ به گونهای که قداست آنها مورد توجه باشد، در نظام تصمیمگیری و کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی مؤثر باشد و دفاع از آن دفاع از حیثیت به شمار آید.4
1ایمان درجهای بالاتر از اسلام و تقوی درجهای بالاتر از ایمان و یقین درجهای بالاتر از تقوی است و در میان مردم چیزی کمتر از یقین قسمت نشده است.(الکافی، ج2، ص51).
2پروردگارت را بندگی کن، تا یقین را دریابی. (البته روشن است که نگارنده یقین را به مرگ تفسیر نکرده است).
3از صبر و نماز یاری بجویید و همانا آن جز بر خاشعان بزرگ است، کسانی که گمان دارند با پروردگارشان دیدار میکنند و به سوی او بازگشت کنندگانند. (روشن است که نگارنده ظن را یقین تفسیر نکرده است).
4برای نمونه، ربوبیت حق تعالی در نصوص دینی از عقاید اساسی است؛ اما باید به این پرسشها توجه داشت:
معرفت به ربوبیت تا چه حدی است؟ هم از حیث کیفیت و هم از حیث کمیت.
میزان باور به آن تا چه حدی است؟
در نظام عقیدتی افراد و نیز جامعه در چه جایگاهی است؟