اختیار و مسئولیت انسان
کلام شیعه خود بر اختیارگرایی استوار است و تلاش متکلمان شیعه این بوده که با رویکرد شیعی و از موضع «نه جبر و نه تفویض» بر اساس مبانی شیعی از اختیار تبیین و تفسیری درخور ارایه بدهند. در برابر این رویکرد شیعه، اشاعره جبرانگاری را در پیش گرفتند و معتزله نیز اختیار را از موضع تفویض برگزیدند. هر یک از این سه موضع در نظام عقیدتی و نیز در تعریف هویت انسان تأثیر اساسی دارد. هر یک از این سه موضع از حیات انسانی، جامعهی انسانی، ارزشها و نیز عدالت الهی و معاد ترسیمی ارایه میدهد که به کلی با دو موضع دیگر متفاوت است. این نکته به اندازهای اهمیت دارد که برخی بر آنند که بنیامیه برای توجیه منش سیاسی خود به رشد نظریههای جبرگرا در میان مسلمانان دامن زدند. مسئولیت اجتماعی دقیقاً بر اساس اختیار قابل تعریف است.
نفی جبر از آیات بسیاری بر میآید و در روایات متعددی نیز صراحت نفی شده است1؛ به این جهت، از متکلمان و فلاسفهی شیعه، کسی به جبر گرایش نیافته و حتی نفی جبر از ضروریات شیعه قرار گرفته است. اما نفی جبر و اثبات اختیار به این معنا نیست که انسان رها شده و افعال او از چارچوب مشیت، اراده، تقدیر و قضای الهی خارج است و به همین جهت، هم در آیات قرآنی و هم در روایات، تفویض نیز به صراحت نفی شده است2. مجموعهی روایات نفی جبر و تفویض بهقدری زیاد و با اسناد متعدد است که به راحتی میتوان بر آن ادعای تواتر معنوی کرد.
اختیار در مبناییترین مرتبه، یعنی فاعل آنچه میخواهد میکند و آنچه نمیخواهد نمیکند؛ بدون اینکه مقهور فاعل دیگرى واقع شود.3 در عبارتی دقیقتر میتوان این معنا از اختیار را چنین تعریف کرد: اختیار عبارت است از مالکیت و سیطرهی قادر ذیشعور از آن جهت که قادر ذیشعور است، بر صدور فعل یا عمل از خود. این مرتبه از اختیار در برابر جبر محض (جبر فلسفی) است. وقتی میگوییم انسان اختیار دارد، معنایش در این مرتبه این است که انتخابش بر اساس انگیزه است و میتواند آن را اراده کند و بر این توانایی آگاه نیز است.4
حیات انسانی سرشار از باورها، عقاید، ملکات نفسانی، احساسات، حالات، دانستنها، شناختنها، فهمیدنها، گرایشها، روابط، موقعیتها، نقشها، جبههبندیها، ارادهها و حرکتها است. حیات انسانی در یک زمینه است: زمینهای که یک سوی آن طبیعت، سوی دوم جامعهی انسانی و سوی سوم ماورای طبیعت است. انسان در این زمینه، خود را میان تضادها مییابد. تضادهایی که ناچار به انتخاب از میان آنها و حرکت در میان آنها است. کمال و نقص حیات انسانی وابسته به این انتخابها است. این ویژگی حیات انسانی موجب میشود که اختیار مرتبهی بالاتر را تعریف کنیم.
مرتبهی بالاتر اختیار در فاعلی محقّق میشود که: 1) داراى دو نوع گرایش متضاد باشد؛ 2) نسبت قدرت فاعل، به خودی خود، نسبت به طرفین مساوی باشد و نسبت به هر دو طرف، اگرچه نه در یک رتبه و به نحو مساوی، گرایش داشته باشد؛ 3) یکى را بر دیگرى ترجیح دهد؛ 4) عواملی چون انگیزه، ظرف فعل، ابزار، زمان، همکار و زوال مانع به طرف مرجّح فعلیت ببخشند. در این مرتبه از اختیار، نسبت اصل قدرت و نیروی مختار، بدون انضمام انگیزانندهها و بازدارندهها، به انجام دادن و ترک کردن در یک درجه است.5 این معنا از اختیار، ملازم با عقل و نیز مساوى با انتخاب و گزینش آگاهانه و ارادی بوده و در شریعت الهی ملاک مسئولیت، تکلیف، پاداش و کیفر است. یکی از ویژگیهای انسان، این مرتبه از اختیار است. اراده در متناسب با این مرتبهی اختیار عبارت است از تصمیمى که ناشى از ترجیح حکیمانه باشد.
اختیار به معنای دوم، یعنی توان ترجیح عقلانی میان دو امر، مستلزم احساس مسئولیت است. انسان حسن و قبح را بالفطره ادراک میکند؛ یعنی معنای خوب و بد را درک میکند و درک میکند بعضی خواستهها و بعضی افعال خوباند و برخی دیگر از خواستهها و افعال بد. هم چنین انسان گرایش فطری به حَسَن و تنفر فطری از قبیح دارد. به علاوه، او از اختیار خود و نیز گرایش خود به خوبیها و تنفرش از بدیها آگاهی دارد؛ یعنی انسان هم اختیار خود را درک میکند و هم انتخاب ناشی از اختیار را ارزشسنجی میکند. نتیجهی این سه ویژگی فطری، پیدایش احساس مسئولیت در انسان است.6 این احساس یک احساس درونی فطری است.
احساس مسئولیت نسبت به دو امر در انسان به وجود میآید: 1) عمل خودش؛ 2) حقایقی که انسان به گونهای آنها را در حیات خود حاضر مییابد. انسان خود را مسئول میبیند که توجیه کافی برای عمل خود داشته باشد. هم چنین، انسان خود را مسئول مییابد که در برابر حقایق حاضر در زندگی در خود، موضع مناسبی داشته باشد و عکسالعملی با توجیه کافی در برابر آنها داشته باشد. کفایت توجیه، در هر دو مورد، وابسته به مناشئ مسئولیت، یعنی عقل، قدرت و اختیار به معنای عدم اکراه و اضطرار، است. این احساس فطری است که هم «مالک یوم الدین» بودن خدا و هم صحنهی «یوم الدین» را برای انسان عقلانی و فطرتاً قابل پذیرش میکند.
1برای نمونه: رک: شیخ صدوق، التوحید، ص359-364؛ و محمد باقر مجلسی (علامه)، بحار الانوار، ج5، ص2-61.
2محمد باقر مجلسی (علامه)، بحار الانوار، ج5، ص2-61.
3محمد حسین طباطبایی، بدایة الحکمة، ص167.
4اندیشمندان تعریفهای بسیاری از اختیار ارایه دادهاند. سعی شد در اینجا از همهی آن تعریفها بهره برده شود که جامع نقاط قوت آن تعریفها باشد. برای مطالعهی تعدادی از این تعریفها ر.ک: قسم الکلام فی مجمع البحوث الاسلامیة، شرح المصطلحات الکلامیة، ص11و 14 (ذیل واژههای الاختیار و الارادة)؛ و، قسم الکلام فی مجمع البحوث الاسلامیة، شرح المصطلحات الفلسفیة، ص9و 13ـ14 (ذیل واژههای الاختیار و الارادة).
5صدرالمتألهین شیرازی، الأسفار الأربعة؛ ج2، ص223.
6توجه به رابطهی احساس مسئولیت و اختیار میان متکلمان مرسوم بوده است؛ اما نه از جهت یاد شده در متن؛ بلکه از جهت دلالت احساس مسئولیت بر اختیار (این که گویی این کنم یا آن کنم؛ خود دلیل اختیار است ای صنم).
خوشحال شدم به وبم سرزدید
وب شما هم خیلی عالی و پر بار است.خوشحال میشوم با شما تبادل لینک داشته باشم.آیا اجازه میدهید اگر لازم شد از مطالب وبتان در گسترش مباحثم در تحقیقاتی که انجام میدهم استفاده کنم؟