متن سخنان در میزگرد «قانون و نظریههای علوم طبیعی از نگاه فلسفی»
بسم الله الرحمن الرحیم. والصلوة والسلام علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین... .
طبیعت همواره موضوع مطالعه و اندیشه بشر بوده است، انسان در طبیعت متولد میشود، در طبیعت زندگی میکند، در طبیعت میمیرد، همه نیازهای فیزیولوژیک خودش را از طبیعت برآورده میکند، رشد طبیعی او در طبیعت است، علاوه بر این حتی ظرف رشد معنوی انسان هم در طبیعت است، مشهودترین مرتبه هستی، طبیعت است و آنطور که در عرفان نظری هم مطرح است، انسان در این مرتبه، آیات الهی را با روشنی تمام و با تفضیل تمام میبیند.
«طبیعیات» هم یکی از علوم کهن بشری هست که در زندگی انسان کاربرد بسیار زیادی دارد، امروزه تقریباً میشود گفت که علوم طبیعی پایة اساسی تمام پژوهشهای علوم و فنون مهندسی است، یعنی به حدّی که اگر کسی فیزیک بلد نباشد، به راحتی میشود گفت که چیزی از مهندسی نمیداند، علوم طبیعی امروز هم نسبت به طبیعیات قدیم گسترش فوقالعادهای پیدا کرده است، به حدّی که نه میتوانیم بگوییم که موضوع علوم طبیعی جسم و احوال و عوارض آن است و نه اساساً در تعریف جسم به همان آراء قدیمی به همان راحتی میتوانیم پایبند باشیم.
«طبیعت» را از دو حیث هم میشود مطالعه کرد، اوّل: با لحاظ حیات در آن که موضوع علوم زیستی میشود، دوم: بدون لحاظ حیات در آن، نه البته به لحاظ عدم حیات، بلکه بدون لحاظ حیات که موضوع ممکن فیزیکی خواهد شد.
در فلسفة علوم طبیعی، مسائل هستی شناسانه و حتی انسان شناسانه هم قابل طرح است. انسان شناسانه از جهت نسبت انسان با طبیعت یا حتی مباحثی ممکن است مربوط به حوزه اخلاق هم مطرح باشد، مخصوصاً در حوزة علوم زیستی که نسبت اخلاق با پژوهشهای علوم زیستی بررسی میشود. اما با توجه به اینکه گرایش فلسفة غرب به مباحث معرفت شناختی و روش شناختی خیلی بیشتر است، در فلسفه علم هم این توجه بیشتر بوده است؛ یعنی عمدة آرایی از فلاسفه علم غرب که ما با آنها آشنا هستیم، معمولاً مباحث ادراک حسی، معرفت شناختی و روش شناختی هست. به همین جهت در این جلسه هم بیشتر مباحث را ما به همین سمت میبریم.
«ادراک حسّی» یکی از موضوعات مهم این مباحث است، ماهیّت ادراک حسّی، موضوع ادراک حسّی، اعتبار ادراکات حسّی، تصدیق حسّی، خطای حسّی، از مسائل بسیار مهم هستند، یکی از مباحث بسیار مهمی که باز هم مطرح است، در همین بحث، حسّ تقدم نظریه بر مشاهده است.
فلاسفة ما با توجه به اینکه محسوسات و مشاهدات را جزء بدیهیات حساب میکنند، خب طبیعی است که نتوانند تقدم نظریه بر مشاهده را بپذیرند، اگر چه مباحث مفصلی هم در این باره وجود ندارد، اما فلاسفة علم غرب خیلیهای آنها را پذیرفتهاند و به طور طبیعی این است که مشاهده تصریحاتی هم دارند در این مورد که خود مشاهده و گزارههای مشاهدتی را نظریه حساب میکنند، من با توجه به اینکه این جمع طلبگی است، یک لازمهاش را میخواهم بگویم «تواتر» یکی از پایههایش این است که موضوع تواتر باید حسّی باشد، اگر ما بگوییم گزارههای مشاهدتی از سنخ نظریه هستند، پایة تواتر میرود زیر سؤال، اصلاً تواتر امکان ناپذیر میشود.
نظریههای علوم طبیعی هم در قالب گزارههای فراگیر طراحی میشوند، کلیّت، ضرورت و دوام در این گزارهها مفروض میشود. حالا بحثی هست که آیا این «کلیّت و ضرورت و دوام» از سنخ کلیّت و ضرورت و دوام گزارههای فلسفی است یا نه، سنخ آن فرق دارد، علاوه بر این آیا این نظریهها مشیر به واقعیت هستند یا اعتباری و قراردادی هستند که آنهایی که معمولاً مشیر به واقعیّت نمیدانند، ممکن است رویکردهای جامعه شناسی علم را داشته باشند مثل «کُهن» یا به عنوان ابزار انگارانه نگاه کنند به نظریهها و مانند اینها و گروهی هم که دیدگاههای اینها معمولاً مشهور است به دیدگاههای حذف گرایانه، در باب «ماهیت قوانین طبیعی» که گروه دومی که مشیر به واقعیت میدانند، اینها هم خب دستههای مختلفی هستند، آنهایی که مشیر به واقعیت میدانند، این کلیّت را مخصوصاً به صورت عطف گزارههای شخصی بیشمار حساب میکنند، یک دیدگاه نومینالیستی کامل، که معمولاً در تفسیر قوانین فیزیکی هم به دیدگاه انتظام گرایش دارند، دیدگاه دوم، موضوع قضایای موضوع قوانین علوم طبیعی را کلی حساب میکند امّا خب اینکه کلی حساب کند دو تا رویکرد باز هم هست یکی اینکه این کلی، ویژگی یک امر تکرار یافته در مصادیق است که به همان، که اشیاء ذات و طبیعی دارند که منشأ هر گونه رفتار شئ است و کلی را منتزع از این ذات حساب میکنند، این دیدگاه هم مشهور به دیدگاه ذات گرایی است.
روشهای اخذ شده برای اعتبار سنجی علوم طبیعی هم، البته روشهای متنوعی است ولی آن چیزی که بیشتر شهرت پیدا کرده است، یکی روش استقراست که پیشینه خیلی درازی دارد و دوم روش حدس و ابتکار، که ابتکار پاپر شناخته میشود.
استقراگرایان جدید هم عمدتاً نومینالیست هستند، به همین دلیل، البته این را نمیگویم که کلیگراها به استقرا تمایل ندارند، کلی گراها، هم هستند ولی بیشتر دفاعها و تلاشها، تلاش برای دفاع، از طرف نومینالیستها بوده است، به همین دلیل برخی از اشکالات وارد به نظریههای استقرا اشکال به دیدگاه نومینالیستی است، چون یکی از مباحث این جلسه هم انشاءالله که برسیم مسأله استقرا خواهد بود.
من یک نکته را هم دوباره با توجه به همان مسأله تواتر به یک مسأله دیگری در باب استقرا اشاره کنم که چرا برای ما توجیه استقرا اهمیّت دارد؟ ... تواتر، دو تا پایة دیگر دارد، یک پایهاش کثرت مشاهده است، یک پایهاش هم کثرت مخبرین به حدّی که عادتاً محال باشد، اتفاق بر دروغ کنند. این «کثرت مشاهده» و «عادتاً محال باشد» البته استقرا هست علی الظاهر... .
یعنی آن وقت من فقط میخواهم اهمیت بحث را نشان بدهم، خیلی دنبال این نیستم که حتماً مباحث جلسه روی این نکتهها برود، ولی من فقط میخواهم یک توجهی حاصل شود، روش دوم هم که در این جلسه فکر نمیکنم، که برسیم دربارهاش بحث کنیم، همان روش حدس و ابطال پوپری است که بیشتر به نام ابطال گرایی مشهور است، از ابطال گرایی معمولاً یک تقریر منطقی در اذهان است به این صورت که یک قیاس استثنایی ما داریم که یک فرضیه را ما به صورت یک حکم کلی ارائه میدهیم، گزارههای مشاهدتی، احکام جزئی هستندکه اگر این حکم کلی با یک حکم جزئی مشاهدتی، تعارض داشته باشد ما حکم فرضی کلی را ابطال میکنیم، این تقریر منطقی آن است آنچه پوپر میگوید ... . این تقریر منطقی نیست، تصریحات زیادی هم دارد که من منظورم این تقریر منطقی نیست.
پوپر تقریباً تمام نظریهاش روی تصمیم و قراداد استوار است، حدس و ابطال، با یک تصمیم و قرارداد معیار علم از غیر علم شمرده شده است، نظریه با یک حدس پذیرفته میشود، با تصمیم در معرض ابطال قرار داده میشود. نظریه فی حد ذاته، نظریهای نداریم که ابطالپذیر باشد و نظریه باشد که ابطال ناپذیر باشد، تصمیم میگیریم ابطال پذیر فرض کنیم آن را، یا ابطال پذیر فرضش نکنیم، اینها تصریحات خود پوپر است.
گزارههای پایهای که «ابطالگر» آن باشد با یک تصمیم انتخاب میشود که چون گزارة مشاهدتی هم از دیدگاه پوپر، نظریه است. بعد تصریح میکند که ما تصمیم میگیریم که این را گزارة پایه در نظر بگیریم، بعد در نهایت اینکه این گزاره نظریه را «ابطال» میکند یا نمیکند، این هم مبتنی بر تصمیم است، ما تصمیم میگیریم که این گزاره آن نظریه را «ابطال» کند یا «ابطال» نکند. حالا من دنبال نقد این نیستم ولی این ماحصل نظریه پوپر است، یکی از مباحث مهمی که ما در باب قانون و نظریههای علوم طبیعی داریم، مسأله «ماهیت معرفت علمی» است که در ذیل آن بحث تبیین علمی و چیستی آن هم مطرح میشود که «معرفت علمی» چیست؛ و چگونه ما میتوانیم و تبیین علمی چیست که در داخل علوم انجام میشود... .