مفهوم حقّ خدا
شاید به نظر به برسد که خدای تعالی مصداق اول و اعلای «من له الحقّ» یا «ذیحقّ» است و بازگشت حقّ ادیان به حقّ خدا قابل توجیه باشد. اما این نکته قابل توجه است که در قرآن کریم «حقّ لله» وجود ندارد؛ بلکه حقّ تعالی از «حقٌّ علینا» سخن میگوید.1 در واقع، باید توجه داشت که «حقٌّ لِ» امتیازی اعتباری است که ساحت حقّ از نیاز به آن برتر است. در احتجاج طبرسی آمده است که زندیقی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن مجموعهای از پرسشها، میپرسد: «و یافتم که میگوید: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (البقرة : 57 و الأعراف : 160)» (و به ما ستم نکردند، بلکه به خود ستم کردند) چگونه به خدا ستم میشود؟ و این ستمگران کیانند؟» و ایشان پاسخ میدهد:
فَهُوَ تَبَارَکَ اسْمُهُ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ وَ لَکِنَّهُ قَرَنَ أُمَنَاءَهُ عَلَى خَلْقِهِ بِنَفْسِهِ وَ عَرَّفَ الْخَلِیقَةَ جَلَالَةَ قَدْرِهِمْ عِنْدَهُ وَ أَنَّ ظُلْمَهُمْ ظُلْمُه2.
پس او که نامش پربرکت باد، اجلّ و اعظم از آن است که به او ستم شود؛ اما امنای خود بر آفریدگانش را قرین خود قرار داد و شناساند که آنان جایگاه والایی نزد او دارند و ستم به آنان ستم به خدا است.
مراد زندیق این بوده که مگر ستم به خدا ممکن است که در قرآن میفرماید به خدا ستم نکردند و پاسخ امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است که ستم به خدا مجاز از ستم به أُمنای حقّ تعالی در میان آفریدگان است.
این که در برخی از روایات از حقّ الله سخن به میان آمده است، به همین اعتبار خواهد بود. این حقوق، به جهت شرافت ذیحقّ و نیز شرافت خود حقّ، به مجاز حقّ الله نامیده شدهاند؛ چنان که از خانههای روی زمین، کعبه به جهت شرافت بیت الله نامیده میشود. اعتبار حقّ در جایی معنا دارد که این نحوه اعتبارات قانونی در رفع نیازها و هویّت و جایگاه ذیحقّ مؤثر باشد و این امر در مورد حقّ تعالی معنا ندارد.
1این امر شاید محل شبهه باشد که چگونه برای حقّ تعالی حقی تعریف نمیشود؛ اما حقی بر عهدهی او تعریف میشود. حقّ بر خدا نیز در مرتبهی فعل الهی تعریف میشود، نه در مرتبهی ذات الهی. آنچه محال است، این است که در مرتبهی ذات حقی بر عهدهی خدای متعال تعریف شود؛ نه در مرتبهی اسمای فعلیه که خود مخلوق خدایند. خطابات شرعی از مقام ربوبیّت بر انسان صادر میشوند و ربّ در مقام ربوبیّت هدایت اصلی بر عهده میگیرد. این که خدای تعالی برعهدهی خود حقّی تعریف میکند، مربوط به این مسئله است. بحث مفصل دراین باره از سطح این نوشتار خارج است.
2الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص 246. اشکال سندی بر این روایت معتبر نیست. زیرا مفاد این روایت موافق عقل بوده و این برای پذیرش مفاد آن کافی است.