پاسخی به مطالب یک وبلاگ در باب قمهزنی
در یک وبلاگی مطلبی دیدم با عنوان «قمه زنی از شعایر الهی». تلاش بسیاری کرده بود که برای قمه زنی مستندات فقهی دست و پا کند؛ اما هرچه بیشتر جلو رفته بود، آب در هاون کوبیده بود. مطالب متعددی از آن وبلاگ را خواندم و به نظرها نیز نگاه کردم. عجیب بود که نظرهای مخالف تنها چند نظر بی بنیاد و احیاناً بی ادب بود. در حالی که بعید است مخالفان آنان چنین باشند و بوی نظرسازی بیشتر از نظر دهی است. با این حال، چند نقد فقهی بر سخنان ایشان نوشتم. اما بخش اعظمی از نظرات بنده را پاک کرد و تنها چند سطر نگه داشت و پاسخی واقعاً باورنکردنی نیز به آن بخش داد. به ناچار پاسخ مزبور را در وبلاگ خود آوردم.
ابتدا برای زیر سؤال بردن شخصیت مقام معظم رهبری که جلودار فتوای حرمت قمهزنی هستند، فتوای ایشان را با عمل صدام مقایسه کرده و البته او را سلطانی دانسته که قبول کندگان فتوای او درباریاند. در برابر این اهانتها پاسخی نمیدهم. فقط اشاره میکنم که وقتی صدام آن همه جنایات کرد، فقهایی که الان برای فتوا و حکم حرمت قمهزنی فریاد وااسلاماه سر دادهاند، کجا بودند؟ آیا حرمت خون مؤمنانی که صدام ریخت، به اندازهی این فتوا ارزش سخن گفتن نداشت. اما نویسنده پاسخ این پرسش را نیز داده است. وی تشکیل حکومت با رهبری مؤمنان را در زمان غیبت را جایز ندانسته و در این مورد به روایاتی استناد کرده است. البته کسی که تشکیل حکومت مؤمنان را جایز نداند، قطعاً آن را به فاسقان و کافران تحویل میدهد و به صدام اعتراضی نمیکند.
اما دلایل وی بر حرمت حکومت در زمان غیبت: وی به روایت: «کل رایة ترفع قبل القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله» استناد کرده است و البته به خطا این روایت را منقول از عمر بن حنظله دانسته، اما از ابوبصیر است. روایت دوم مورد استناد او این است: «لاتبرح الارض یا فضل حتی یخرج السفیانی فاذا خرج السفیانی فاجیبوا الینا! یقولها ثلاثا و هو من المحتوم».
برای فهم معنای اینگونه روایات باید به فضای صدور این روایات توجه دقیق داشت. این روایات، به صراحت، ناظر به قیامهای اواخر بنیامیه است و امام شیعیان از از دخالت در آنها منع میکند. موضوع این روایت و روایات مشابه آن، منع از عجله در امر مهدویت است که منجر به انحراف در دین میشود و هیچ دلالتی بر حرمت قیام در دوران غیبت ندارند. قیام غیر معصوم در دورهی غیبت، با قیام مهدوی تفاوت ماهوی دارد و قابل قیاس با آن نیست تا این روایات بر منع آن دعوت کنند. روایات دیگری نیز وجود دارد، اما جز منع از عجله در امر مهدویت دلالتی دیگر ندارند. اما بر فرض که این روایات درست باشند؛ معنای آن این است که در دورهی غیبت شیعه حقّ تشکیل حکومت دینی ندارد. جامعه که بدون حکومت نمیشود. نتیجه چیست؟ تنها نتیجهی حاصل این است که حکومت باید دست فاسقان یا امویان و عباسیان یا کافران باشد. در این صورت باید نهایت تقیه را از این گروهها داشته باشید که وقتی آنان را بر تخت نشاندید، با مشکل روبرو نشوید. اما چنان که عادت خلاف شرعی این افراد است، همواره، وقتی صحبت از بزرگان تاریخی فرق غیر شیعه سخن به میان میآید، گویا از تقیه خبری نیست و با بدترین الفاظ ممکن، سب و لعن آنان جایز میدانند و البته تنها حاصل این سب و لعنها، ایجاد و تشدید کینهی فرق دیگر به شیعیان و بهانه دادن به گروههای تکفیری برای توجیه قتل عام شیعیان بوده است.
اما شیعیان، در دورهی اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) هر موقع فرصتی یافتهاند، بر طاغوت زمان شوریدهاند. در زمان اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) قیامهایی مانند مانند قیام زید و قیام فخّ1، که هدف آنها رضای آل محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) بوده، مورد تأیید آنان قرار گرفتهاند. دربارهی قیام زید، در حدیثی معتبر، امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) میفرماید:
«فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ. فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)؛ وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ»2 (نگاه کنید ببینید برای چه چیزی قیام میکنید و نگویید که زید هم قیام کرد. زیرا زید عالم و صدوق بود و به خودش دعوت نکرد، بلکه شما را تنها به رضا از آل محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) دعوت کرد و اگر پیروز میشد، به آنچه دعوتتان میکرد، وفا مینمود.
در همین روایت، قیام سادات دیگری، چون محمد بن عبدالله بن حسن را به این جهت محکوم میکند که آنان در ادعای دعوت به رضا از آل محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) صادق نیستند.3 در روایتی دیگر، از امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) آمده است: «لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِیعَتِی بِخَیْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)؛ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِیَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیَالِهِ»4 (من و شیعهام، تا زمانی که کسی از آل محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قیام کند، در خیر هستیم؛ و چه بسیار دوست داشتم که کسی از آل محمد (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قیام کند و نفقهی خانوادهاش بر عهدهی من میبود). صحنهی کربلا یک الگو برای همهی مسلمانان است؛ چنان که از خود سیدالشهداء (عَلَیْهِ السَّلَامُ) نقل شده است: «فَلَکُم فِیَّ أُسْوَةٌ»5 (من برای شما الگویم) و آمده است کسی از رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) پرسید: کدام جهاد برتر است؟ فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍ عِنْدَ إِمَامٍ ظَالِم»6 (سخن حقّ نزد امام ظالم). به هر حال، روایات مورد استناد باید ذیل ادلهای چون قاعدهی نفی سبیل و مصالح عالیهای چون حفظ دین و حفظ اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و قاعدهی دعوت به اسلام و مانند آنها باید تفسیر شود و در این صورت، نمیتوان اصالت تقیه را از آن روایات نتیجه گرفت.
مسئلهی سیاست همواره برای شیعه امری مهم بوده است. سیاست جنبهای از حیات اجتماعی انسان برای نظارت مؤثر بر مطلوبیت ساختارهای اجتماعی و حفظ این ساختارها در وضع مطلوب است. این امر، چیزی نیست که مؤمنان بتوانند نسبت به آن احساس مسئولیت نکنند. به این جهت، همواره تلاش داشتهاند از برترین موقعیت، یعنی حکومت، بر ساختارهای اجتماعی نظارت مؤثر داشته باشند. به هر حال همانطور که نویسندهی این مقاله نوشته است: «این گونه است که عزادار تابع حق است، نه هر که ادعای اجتهاد کند و خود همراه با طاغوتیان باشد!»
به هر حال، کسانی چون مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین هیچ ربطی به این حکومت جمهوری اسلامی نداشتند که قمه زنی و طبل کوبی و... را بدعت و حرام دانستهاند.
نویسنده آورده که مخالفان قمهزنی به آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیم (البقره: 104)» (ای کسانی که ایمان آوردهاید، «راعنا» نگویید، بلکه «انظرنا» بگویید و گوش دهید و برای کافران عذابی دردناک است) استدلال میکنند. کلمهی یعنی رعایت ما را بکن و به ما توجه نما. مسلمانان در هنگام گوش کردن به سخنان پیامبر متوجه سخن ایشان نمیشدند، میگفتند: «راعنا». اما در زبان یهود کلمهی راعنا معنای بدی دارد. به این جهت اسباب مسخره شده بود. آیه نازل شد و بیان کرد که واژه را عوض کنید تا اسباب مسخره از بین برود و البته کافران را نیز به عذاب دردناک تهدید فرمود. نویسنده در پاسخ به این استدلال گفته است که سورهی بقره مکی است! و در مدینه این حکم نسخ شده و آیات شدت برخورد آمده است و در این مورد به آیهی «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً (النساء : 140)». و اما پاسخ:
-
مکی خواندن سورهی بقره بسیار عجیب است. اساساً محتوای سوره را یکبار بخوانید متوجه میشوید که هیچ ربطی به فضای مکه ندارد و بلکه دلایل قطعی بر مدنی بودن سوره است. اینجانب کسی را نیافتم این سوره را مکی بداند.7
-
آیه (النساء : 140) را نادرست معنا کرده است. این آیه به صراحت میگوید که اگر منافقان آیات قرآن را به سخره گرفتند، با آنان ننشینید تا سخنی دیگر شروع کنند. در ترجمهی فیض الاسلام که نویسنده آورده است، این موضوع کاملاً روشن است «و (پس از آن آنان را از مجالست و همنشینی با کفار نهی کرده است و از عذاب دوزخ ترسانده می فرماید:) همانا خدا در کتاب (قرآن کریم) بر شما فرو فرستاد که هر گاه شنیدید آیات خدا انکار و با استهزاء و ریشخند می شود(کفار آنها را انکار کرده و ریشخند می نمایند) پس با آنها (انکارکنندگان) ننشینید (بانکار و استهزاء شان گوش ندهید) تا در سخن دیگر فرو روند (انکار و استهزا نکنند) و گرنه شما هم (در کفر و عذاب یا گناه) مانند انان خواهید بود (زیرا می توانید ایشان را نهی کنید، یا از مجلسشان دوری گزینید) محققاً خدا همه اهل نفاق و دو روئی و کفار و ناگرویدگان را در دوزخ جمع کرده و گرد می آورد!» . کدام بخش از آیه بر شدت عمل و اصرار بر عمل دلالت دارد؟
نویسنده نوشته است: «منظور اینکه اصل قمه زنی با توجه به فتوای اکثر علماء شیعه جائز است و از اعمال صالحه شمرده می شود، پس اگر کسی با عمل صالح مخالفت کند یا مسخره کند باید شخص مسخره گر توجیه شود، نه اینکه عمل صالح را تعطیل کنیم!». این حرف واقعاً عجیب است. بر فرض که جایز باشد؛ حکم به جواز کاری دلیل نمیشود که آن را عمل صالح بدانیم. اگر خوردن پیتزا جایز است، عمل صالح شمرده میشود؟!!!
نویسنده نوشته است: «باید توجه داشت مخالفت با گوشه ای از موارد عزاداری باعث تضعیف این دستگاه و تضعیف این دستگاه حسینی باعث تقویت شرارت و پستی در جامعه می شود.» مهمترین شعار امام حسین (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قیام علیه طاغوت بود که شما آن راحرام کردهاید؛ آن وقت در بند نقش ایوان ماندهاید!!!
وی به روایت «لَطمنَ الخدود الفاطمیات عَلَی الحسین بن علی علیهما السلام» استدلال کرده است.
استدلال به این روایت هم اشکال سندی دارد و هم اصلاً معنای آن ربطی به قمهزنی ندارد. این روایت به جهت مجهول بودن «خَالِدِ بْنِ سَدِیر» در سند آن ضعیف است. شاید با قاعده تسامح در ادله سنن به روایت تمسک کردهاید. اما دو اشکال در این تمسک است. اشکال اول کبروی بوده و بر خود قاعده است؛ چنان که مرحوم مامقانی در مقباس الهدایة آورده است. اشکال دوم صغروی بوده و بر فرض تسلم بر قاعده است. برای تمسک به این قاعده ابتدا باید سنت بودن عملی ثابت شود و در فروع آن تسماح جایز است. مثلاً سنت بودن اصل ذکر یا صلوات گفتن با ادله کافی ثابت است؛ حال اگر در روایتی ضعیف برای ذکر یا صلوات در فلان روز یا فلان مکان فضلیت خاصی بیاید؛ در دلیل آن تسامح میکنیم. اما مسئله در اینجا اثبات اصل سنت بودن قمه زنی است که با روایت ضعیف ممکن نیست.
از جهت معنا نیز لطم در زبان عربی زدن با دست است؛ مانند بر سینه زدن یا بر صورت زدن و دلالتی بر زدن ضربه به حدی که خون بیاید، ندارد. البته در زبان فارسی لطمه به معنای آسیب زدن آمده است؛ اما دلالت لطمه بر چنین معنایی در زبان فارسی مستند فتوای فقهی نیست. لطفاً ابتدا فرق معنای فارسی و عربی واژگان را دریابید و بعد فتوای فقهی صادر کنید. فرض میکنیم که وقتی هم به معنای زدن با کف دست باشد و هم به معنای آسیب رساندن بر بدن؛ اما در این صورت مجمل است و قدر متیقن را میتوان فتوا داد و آن فقط زدن با کف دست است. اتفاقاً عبارتی که از امام زمان (عَلَیْهِ السَّلَامُ) آورده است: «لاطمات الوجوه» (بر صورت زنان) مؤید همین معنا است. عجیب است که شما بر حدّاکثر طرف حکم کرده اید و این با هیچ روش فقهی سازگار نیست. اساساً این روایت جواز لطمه بر مرگ برادر و پدر را مطرح میکند و مثالی از فاطمیات در کربلا میآورد تا از استبعاد مطلب بکاهد. ضمیر «ه» در عبارت «علی مثله» بنابر سیاق «مرگ برادر و پدر» است، نه عزاداری کربلا. لطفاً روایتی را بیابید که در سالیان بعد، فاطمیات یا اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) برای عزاداری چنین کردهاند. خواب حضرت سکینه را مؤید فتوای خود دانستهاید. واقعاً عجب فتوایی است!!! با هیچ مبنای فقهی خواب دلیل یا مؤید یا شاهد بر هیچ حکم شرعی نیست.
نویسنده آورده است:
نیز در کتب مقاتل است که: «حضرت زین العابدین علیه السلام با خواهران و عمّه ها و سایر زنان از شام برگشتند و نزدیک به مدینه رسیدند و بشیر خبر شهادت امام علیه السلام و مراجعت اهل بیت را به مدینه رسانید. در شهر مدینه هیچ زن و دختری نماند مگر آنکه از پَسِ پرده های عفت خود با سر و پای برهنه و گیسوهای پریشان، بر سر و صورت زنان، نوحه و ناله کنان با همدیگر هم آواز گردیدند و فریاد واویلا واحسیناه از دل برکشیدند و همه بیرون دویدند، تا آخر خبر.» شکی نیست که این گونه جزع و بی تابی و اظهار حسرت و دردناکی و عزادری در مرای و منظر و در مقابل حضرت زین العابدین (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بوده و ایشان آنها را از این عمل منع نفرمودند و این نیز دالّ بر مطلوب بودن آن است.
خب! در روز عاشورا به زنانتان چنین دستوری بدهید! به عبارت دقت کنید: «با سر و پای برهنه و گیسوهای پریشان»، سر برهنه، پای برهنه، موهای پریشان؛ عجب عزاداریای میشود!!!
چنان که نویسنده آورده است، خود امام حسین (عَلَیْهِ السَّلَامُ) از خراشیدن سر و صورت و لطمه منع کرده است. اما توجیهاتی برای منع «حضرت سیدالشهداء علیه السلام اهالی حرم را از لطمه زدن و خراشیدن» آورده است. اما این منع به هر توجیهی که باشد؛ دلالت بر عدم رجحان آن دارد. اینگونه نیست که این کار رجحان داشته باشد؛ باز امام (عَلَیْهِ السَّلَامُ) از آن منع فرموده باشد. وی در اولین توجیه مینویسد: «آنکه ممکن است از برای این باشد که دشمنان شماتت نکند، نهی فرموده باشد» و البته اتفاقاً امروزه در مورد قمه زنی شماتت دشمن است و توجیه وی شامل این مورد است.
روایاتی آورده است که بنابر آن روایات، انبیاء در زمین کربلا دچار صدمه شدند و از آنان خون ریخت و نتیجه گرفته است که پس ریختن خون در عزای امام حسین (عَلَیْهِ السَّلَامُ) جایز است!
-
سند روایاتی که درباره حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت آدم علیهم السلام آورده، مرسل است؛ یعنی سند آنها ذکر نشده است؛ اما این روایات را صحیح خوانده است! حدیث صحیح روایتی است که تمام سلسلهی سند آن روشن باشد، همه شیعهی امامی و همه توثیق شده باشند. ظاهراً از اولیات اصطلاحات حدیث خبر ندارید.
-
اینکه انبیاء به زمین افتادهاند و خونی از آنان رفته، چه ربطی به جواز شرعی خون ریختن عمدی دارد؟! در این موارد معصوم مجبور به عملی نشده است؛ بلکه ظرف عملی تکوینی شده است. آیا اینکه فقها را متهم به استدلال با طبل توخالی میکنید، خودتان دچار آن نشدهاید؟
در جایی نوشته است: «اکنون اگر ما دارای استقلال یا حکومت اسلامی هستیم باید طبق آیه ی سوره نساء عمل صالح را انجام دهیم و اگر در ضعف هستیم یا عدم استقلال هم باید به صورت وارده در آیه ی 104 سوره بقره برخورد کنیم!!» واعجبا! اگر تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت حرام است، پس نه این حکومت و نه هیچ حکومت دیگر اسلامی نخواهد بود و حکم شما بلاموضوع خواهد بود. اگر این حکومت اسلامی است، در این صورت فقیهی که در رأس آن است ولایت دارد و حکم ولایی بر حرمت چنین عملی کرده است.
وی مینویسد: «قمه زنی می گوید :ظالم باید برود و نابود شود.» عجب! پس حکم به حرمت قیام در زمان غیبت را چه کسی میدهد؟!!! وی در جایی مینویسد: «بعضی از مخالفان قمه زنی که با دلائل حماقت گونه صحبت میکنند». واقعاً دلایل چه کسی شایستهی وصف احمقانه است؟
نویسنده نوشته است که «اگر وهن به مذهب ملاک باشد باید تمامی مستحبات را تعطیل کرد»
-
معیار اصلی حرمت قمهزنی وهن مذهب نیست. بلکه معیار نبود هیچ گونه معیار عقلایی و شرعی بر این عمل است و انجام چنین اعمالی که مستند شرعی و عقلایی ندارند، از این جهت موجب وهن مذهب میشود. بین اعمالی که دشمن از آن میترسد و به آن حمله میکند با اعمالی که دشمن به آن میخندد، تفاوت است.
-
اگر سخرهی دشمنان را دلیل فضیلت و اهمیت آن میدانید؛ لطفاً این معیار را درباره «جمهوری اسلامی» «ولایت فقیه» و شخصیت «آیةالله خامنهای» نیز به کار گیرید.
1مجلسى (علامه)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، ج48، ص165.
2کلینی، الکافی، ج8، ص380 و نیز ن.ک: صدوق (شیخ)، عیون أخبار الرضا (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، ج1، ص249.
3صدوق (شیخ)، علل الشرائع، ج2، ص 578.
4ابن ادریس حلی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج3، 569.
5ابو مخنف کوفى، وقعة الطفّ، ص172.احمدى میانجى، مکاتیب الأئمة (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، ج3 ، ص143
6ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج2، ص200.
7از کل پاسخ، نویسندهی مزبور تنها این بخش را حذف نکرده است. در پاسخ نیز با اظهار تعجب گفته کسی نگفته است که این سوره مدنی است. این سخن یا از شدت بیسوادی است یا یک دروغ. با اینکه در مجامع حوزوی این حدّ از خطاهای علمی جای پاسخ ندارند؛ بنده نظر ده تفسیر را بر مدنی بودن سوره بیان میکنم تا کسانی که آشنایی با این تفاسیر ندارند، گرفتار این دروغها نشوند. در تمام این تفاسیر شیعه سوره مدنی دانسته شده است: «الأصفى فى تفسیرالقرآن، ج1؛ ص11؛ البرهان فى تفسیر القرآن، ج1، ص119؛ تفسیر الصافی، ج1؛ ص90 (به جز آیهی «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ...»)؛ تفسیر شبر، ص40؛ تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج1؛ ص50؛ نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج1، ص: 81 (سورة البقرة مدنیة بلا خلاف)؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج1، ص: 89؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج1، ص: 91؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص: 111 (مدنیة کلها إلا آیة واحدة منها و هی قوله «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ» فإنها نزلت فی حجة الوداع بمنی) (البته برخی ملاک مدنی بودن سوره را نزول آن بعد از هجرت دانستهاند که در این صورت این استثناء هم وجود نخواهد داشت. بالاخره در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری به صراحت آمده است که همین آیه در مدینه نازل شده است.