پاسخ محدثه کبرا به احوالپرسی بانوان مدینه
با ترجمه مرحوم سید جعفر شهیدی:
به خدا دنیای شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابرا، و گاه پیش روی واپس گرا، و خداوندان اندیشهای تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.
ناچار کار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت کشی را بر ایشان بار کردم. نفرین بر این مکاران و دور بوند از رحمتحق این ستمکاران.
وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت بر پایههای نبوت استوار ماند؟ آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان میتازد و با دشمنان خدا نمیسازد.
به خدا سوگند، اگر پای در میان مینهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد میگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست میبرد. و حق هر یک را بدو میسپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر میگشتند. اگر چنین میکردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان میگشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود. بیایید و بشنوید.
شگفتا! روزگار چه ابو العجبها در پس پرده دارد و چه بازیچهها یکی از پس دیگری برون میآرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار. در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری میپندارند.
وای بر آنان.آیا آنکه مردم را براه راست میخواند، سزاوار پیروی است، یا آنکه خود راه را نمیداند؟ در این باره چگونه داوری میکنید؟
به خدایتان سوگند،آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنهها آغاز شد. حال لختی بپایند تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد! شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست.
اکنون آماده باشید که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد،آنگاه دریغ سودی ندارد. جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند.دریغا که دیده حقیقتبین ندارید.بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش میدارید.