مفهوم صرف الشیء
بررسی موارد کاربرد مفهوم صرف الشیء در آثار حکمای متعالیه نشان میدهد که این مفهوم در چهار معنا به کار رفته است:
سنخ الشیء که در همهی مصادیق مشترک بوده و بر آنها حملپذیر است؛
حقیقت مرسلهی شیء که همان سنخ الشیء بدون لحاظ سعهی آن بر مصادیق است؛
فرد بالذات شیء که سعه بر همهی کمالات و شؤون آن سنخ دارد (فرد بالذات یا مصداق حقیقی هر مفهوم مصداقی است که در اتصاف آن مصداق به مفهوم نیازی به حیثیث تعلیلیه و تقییدیه نباشد و هیچ چیزی خارج از سنخ آن مفهوم در آن داخل نباشد و واجد تمام کمالات و شؤون آن مفهوم باشد؛1
فرد منبسط شیء که سعه بر همهی مصادیقی دارد که برای اتصاف به آن مفهوم به هر دو حیثیث تعلیلیه و تقییدیه نیاز دارند. منظور نگارنده از فرد منبسط یک مفهوم مصداقی است که اتصافش به آن نیازمند فقط حیثیت تعلیلیه است و بینیاز از حیثییت تقییدیه است؛ نگارنده این اصطلاح را با توجه به اصطلاح وجود منبسط جعل کرده است.
در هر چهار معنا صرف الشیء ذاتی است که به وحدت عددی قابل اتصاف نیست.
1رک: مهدی مدرس آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، ص409، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1372.