استدلال به دین برای توجیه سکولاریسم!
برخی از سکولارها برای توجیه نگرش خود، به خود دین استناد کردهاند. استناد به دین، چه در جهان مسیحی و چه در جهان اسلام، بیشتر در دو شکل صورت پذیرفته است:
استناد به متنهای جعلی یا تحریف شدهی دینی؛
تبیین ناقص یا نادرست از دین و اهداف آن.
استناد به دین برای تأیید سکولاریسم در عالَم مسیحی، به دلیلهای گوناگون جا افتاده است. بهترین علت آن، نبودِ یک متن دینی قابل اعتماد است؛ یعنی متنی که در اِسناد آن به حضرت عیسی (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یا پیامبری دیگر یا شمعون، وصی منصوص حضرت عیسی (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، شک و تردیدی نباشد. متنهای مقدس موجود در مسیحیت، در حقیقت برای بهرهمندی هر چه بیشتر اربابان زر و زور و تزویر تنظیم شده تا دست آنان برای رسیدن به خواهشهای نفسانی شان باز باشد و دست دین در دعوت به بندگی خداوند کوتاه گردد. افزون بر این تحریفگر بزرگ دین مسیح - پولس - احکام و شریعت را از مسیحیت کنار گذاشت و راه را برای دینمداری در حوزههای مهمی چون حقوق و سیاست بست.
تفسیر نابجای همین متون تحریف شده، به تحریف هر چه بیشتر مسیحیت دامن زد. در انجیل فعلی آمده است که گروهی از عالمان یهود، توطئهای چیدند تا مسیح (عَلَیْهِ السَّلَامُ) را گرفتار سازند. از این رو، به همراه گروهی از پیروان هیرودس - پادشاه وقت - نزد ایشان آمده، به دروغ ادّعای ایمان کردند. آنگاه پرسیدند آیا جایز است ما به قیصر مالیات بدهیم؟ روشن بود که پاسخ منفی آن حضرت گرفتاری ایشان را در پی داشت؛ ولی آن حضرت نخست آشکارا نفاق آنان را آشکار ساخت و سپس دیناری از آنان خواست و فرمود:
این صورت [اشاره به روی سکه] و سکه از کیست؟ گفتند:از قیصر است؛ پس گفت: بدهید آنچه از قیصر است به قیصر و آنچه از خداست به خدا.
جمله آخر حضرت عیسی (عَلَیْهِ السَّلَامُ) به جدایی دین از سیاست تفسیر شد و یکی از مبانی جدایی حوزهی حاکمیت دولت (امور دنیایی) از حوزهی حاکمیت کلیسا (امور دینی و آخرتی) قرار گرفت، ولی حتی اگر بپذیریم که این جمله در مقام تقیه یا توریه گفته نشده است، باز ظهور عبارت معنای گفته شده را نمیرساند. ظهور اولی این عبارت این است که «اگر اعتقاد دارید سکه از قیصر است، آن را باید به او بدهید»، ولی در عبارت یاد شده، هیچ نشانهای نیست که تأکید کند مسیح (عَلَیْهِ السَّلَامُ) نیز به آن چه عالمان یهود و پیروان هیرودس بدان اعتقاد داشتند، باور داشته باشد، بلکه قرینهی خلاف آن نیز آشکار است. حتی، با تأمل میتوان دریافت که ظهور عبارت نکتهای مهم را گوشزد میکند. آن حضرت میپرسد: «این صورت و سکه از آن کیست؟» و به «این سکه از آن کیست؟» بسنده نمیکند. این نکته میرساند که این سکّه از آن نظام قیصری است و نظام قیصری باید به خود او واگذار شود؛ جامعهی دینی باید نظام اقتصادی دینی داشته باشد؛ نه نظام طاغوتی قیصری.
در جهان اسلام، قرآن کریم که اساسیترین متن دینی اسلام است، از لحاظ واژگان، تحریف ناشده باقی مانده است و از این حیث، تنها کتاب آسمانی است که از دست ستمگران زمان در امان مانده است، ولی جعل حدیث، بر رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ اله وَ سَلَّمَ) فراوان صورت گرفته است. بهویژه سیاست بنی امیه در تشویق به جعل حدیث و پیروی بسیاری از فقیهان و محدثانِ اهل سنت از دربار، سبب شد که احادیث جعلی به اندازهی غیرقابل تصوری فراوان شوند. بخش زیادی از این احادیث، برای توجیه خلافت غیرالهی خلفا جعل شد.
فراوانی جعل حدیث، سبب شد تا برخی کسب معرفت دینی از منابع غیرموجه را تئوریزه کنند و آن را پیشهی خود سازند. این منابع یا به کلی معرفتزا نیستند، یا دستکم، معرفت دینی به بار نمیآورند. از این گونه منابع میتوان به مواردی همچون قول صحابه و تابعین، اجماع، قیاس فقهی، استحسان، مصالح مرسله، فتح و سدّ ذرایع، اسرائیلیات و علوم تجربی جدید اشاره کرد. با توجه به این که برخی از موارد یاد شده برای کسب معرفت دینی، ناموجه است و برخی اساساً معرفتی به بار نمیآورند، علم مستند به این امور، حتی اگر فقه و تفسیر و کلام هم باشد، دینی نخواهد بود. تئوریزه کردن مراجعه به چنین منابعی برای کسب معرفت دینی، همان سکولاریسم در حوزههای گوناگون زندگی دنیایی بشر، همچون سیاست حقوق، اقتصاد و اخلاق است؛ هرچند از واژهی سکولاریسم پرهیز شود. البته گاهی، استنادهای دینی سکولاریسم، بسیار ناپخته و خام هستند. برای مثال، برخی ادّعا کردهاند که در قرآن کریم هیچ نکتهای دربارهی سیاست نیامده است؛ حال آنکه کمترین آشنایی با قرآن کریم نشان میدهد که قرآن پر از مفاهیم و آموزههای سیاسی است و نکتههای مهمی در زمینهی علوم مربوط به سیاست در آن یافت میشود. همچنین گفته شده است که حکومت از شؤون نبوت یا امامت نیست. و حکومت برخی از انبیا یا ائمه (علیهم السلام) امری اتفاقی بوده است؛ در حالی که قرآن میفرماید:
و ما اَرْسَلْنا مِنْ رِسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ. (نساء: 64)
ما هیچ پیامبری نفرستادیم؛ مگر برای اینکه به فرمان خدا از او پیروی شود.
آیات قرآنی و نیز سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) و دیگر پیامبران الهی (علیهم السلام) همگی نشان میدهند که حکومت از شؤون رسالت و امامت بوده است. اگر بیشتر پیامبران و ائمه (علیهم السلام) حکومت نداشتهاند، به دلیل نداشتن قدرت و یار کافی بوده است. این موارد از استنادهای دینی سکولاریسم، مواردی بود که به متون دینی مربوط میشد.
نوع دیگر استنادهای دینی سکولاریسم، مواردی است که از تبیین ناقص یا نادرست ماهیت دین و اهداف آن نتیجه شده است. برای مثال، گفته شده است که موضوع، روش و هدف دین با موضوع، روش و هدف سیاست تفاوت دارد و دخالت آن دو در یکدیگر درست نیست. مثلاً موضوع دین رابطهی انسان با خداست، ولی موضوع سیاست رابطهی انسان با حکومت؛ دین برای انسجام امور آخرت است و سیاست برای انجام امور دین؛ اساس دین بر تعبد است و اساس سیاست بر تعقل. مهندس بازرگان بر آن بود که:
پیامبران عمل و رسالتشان در دو چیز خلاصه میشود:
انقلاب عظیم و فراگیر علیه خودمحوری انسانها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانها؛
اعلام دنیای آیندهی جاودان بینهایت بزرگتر از دنیای فعلی.
چنان که برمیآید، وی با این مقدمه، دین را از همهی شؤون زندگی دنیایی انسان جدا میکند. نظریهپردازان چنین آرایی یک نظام مشخص فرهنگی، سیاسی، علمی، حقوقی و آن چه در غرب است را مطلوب میپندارند و چون آن را در قرآن و سنّت نمییابند، به سکولاریسم روی میآورند.
در میان قدما، مُرجِئه بر آن بودند که ایمان تنها اعتقاد قلبی است و گفتار و کردار را در ایمان دخیل نمیدانستند. آنان معتقدند بودند که ارتکاب گناه موجب کیفر دنیایی و آخرتی نمیشود و تنها با اعتقاد قلبی، شخص رستگار میشود. امروز نیز کسانی دین را در اعتقاد قلبی خلاصه میکنند. طبیعی است که چنین باوری، مبنای مناسبی برای سکولاریسم واقع شود. چنان دین و ایمانی هیچ جلوهای در زندگی دنیایی انسان دیندار و مؤمن نخواهد داشت. هر چند این عقیده با مبانی تفکر مسیحیت توجیهپذیر باشد، آشکارا با اسلام ناسازگار است. قرآن کریم میفرماید:
الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَبَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ اُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ. (بقره: 121)
کسانی که به آنان کتاب دادیم، آن را به حق تلاوتش تلاوت میکنند، آنان به او [پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) یا قرآن کریم] ایمان میآورند.
همچنین در آیهی دیگری میخوانیم:
فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا (نساء: 65)
پس به پروردگارت سوگند که آنها ایمان نیاورند، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری بخواهند. سپس از داوری تو در خودشان احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.
از این گونه آیات و نیز روایات بسیار آشکار میشود که عمل صالح جزء ایمان است و دین افزون بر جنبه قلبی و اعتقادیاش، جنبهی عملی نیز دارد.
ماهیت معرفت دینی و تفاوت آن با معرفتهای دیگر نیز زمینهای برای استدلال بر سکولاریسم شده است. از این رو، برخی گفتهاند هر پدیدهای را به گونههای متفاوتی از جمله علمی، فلسفی و دینی میتوان تبیین کرد و دین آمده است تا عالم را از نگاه دینی، یعنی در قالب مقولات و آموزههای دینی، تبیین کند؛ بیآنکه ما را از تبیین علمی و فلسفی بینیاز کند. همچنین هیچیک از این تبیینها جایگزین دیگری نمیشود. یعنی اگر سکولاریزم به معنای ترجمه یا تحویل دین به علم و فلسفه و جایگزین تبیین علمی و فلسفی به جای تبیین دینی باشد، قطعاً امری باطل و از نظر دینی ناپذیرفتنی است؛ اما اگر سکولاریزم به این معنا باشد که تبیین دینی انسان را از تبیین علمی و فلسفی که ماهیتاً تبیینهایی غیردینی و سکولارند، بینیاز نمیکند، ادعای معقول و سجنیدهای است. اشکالهای چندی بر این دیدگاه وارد است:
بسیاری از مفاهیم دینی مانند خدا و روح باید تبیین عقلی شوند؛ در غیر این صورت، تبیین دینی هیچگونه ارزش معرفت شناختی نخواهد داشت. بنابر این، نمیتوان تبیین فلسفی و عقلی را غیر دینی و سکولار خواند.
عقل در کنار وحی و بلکه در سطحی بالاتر از آن از منابع معرفت دینی است و در خود وحی، قرآن کریم و نیز در روایات معصومان (علیهم السلام) به اندازهای به آن ارشاد شده است که جای هیچگونه تأویلی در آن نیست؛ در حالی که مبنای نظریهی یاد شده این است که تنها وحی و تجربهی دینی - که ارزش معرفت شناختی آن جای تأمل دارد - منابع معرفت دینیاند.
نظریهی یاد شده بر هیچ دلیل متقنی استوار نیست.
ج : جواب قاطع و بسیار زیبای استاد عباسی
http://sajjad-m.blog.ir/1393/01/02/
با بیان نظرات خود ما را در هرچه بهتر شدن وبلاگ یاری نمائید.
و من اله توفیق...