مسئلهای در باب قاعدهی بسیط الحقیقة
یکی از قواعد فلسفی و کلامی این است که واجب الوجود بسیط غیر مرکب از اجزاء خارجی و ذهنی است.1 در این قاعده چهار نوع ترکیب از ذات الهی نفی میشود. ترکیب اول، اجزای خارجی است؛ ترکیب دوم اجزای ذهنی جنس و فصل است و ترکیب سوم اجزای مقداری است. ترکیب چهارم، یعنی ترکیب سلب و ایجاب است که ترکیبی اعتباری است. مسئلهی ما در این یادداشت ترکیب چهارم است.
هر موجود ممکنی کمالاتی دارد و از کمالاتی بیبهره است. اما واجب الوجود هر کمال وجودی را، بدون هیچ حیثیت عدمی، دارا است؛ زیرا اگر ممکنات کمالی دارند، با افاضهی واجب آن را دارا شدهاند و معطی شیء فاقد آن نمیتواند باشد. به این جهت، حقیقت واجبیت بسیط محض است و هیچ کمالی از او سلب نمیشود. در پاسخ این اشکال که چنین قاعدهای مستلزم عینیت واجب و ممکن میشود، پاسخ داده شده که اگر حمل موجودات بر واجب حمل شایع بود و هر دو حیثیت ایجاب و سلب در آن لحاظ شده بود، اشکال وارد بود؛ اما این حملْ حملِ حقیقه و رقیقه است. قاعدهی مشهور «بسیط الحقیقة کل الأشیاء و لیس بشیء منها» همین سلب چهارم را بیان میکند.2
اما با توجه به فقر ذاتی ممکنات و اینکه اساساً در عالم ممکنات غیر از فقر ذاتی ممکن نیست، نمیتوان از وجود کمالی در آنها سخن گفت که صورت اتم آن در ذات واجب است. آیت الله جوادی در نفی ولایت حقیقی از غیر خداوند توضیح میدهد که ولایت الهی واسطه در ثبوت ولایت برای غیر خدا هم، حتی اولیای خدا، نیست تا ولایت آنان واقعی، اما ثانیا و بالتبع باشد؛ بلکه ولایت آنها بالعرض است. یعنی ولایت خداوند واسطه در عروض ولایت برای آنان است نه واسطه در ثبوت. آتش برای آبی کنارش قرار بگیرد، واسطه در ثبوت حرارت است. ولی همین آتش در برابر یک آینه واسطه در عروض حرارت است؛ به تعبیر دیگر آینه فقط آتش و شعله بیرونی را نشان مىدهد نه این که واقعا درون آن گرم شده باشد. به نظر وی:
[در آیاتی مانند] «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین» یا «الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» این چنین نیست که بعد از خدا، پیغمبر و مومنین و اولیا هم واقعا عزیز باشند و عزت خداوند واسطه در ثبوت عزت برای آنان باشد، و گرنه آن عزت الهی محدود مىشود، زیرا اگر چند عزت حقیقی وجود داشته باشد، هیچکدام از آنها نامحدود نخواهد بود، زیرا غیر متناهی مجالی برای فرد دیگر، هر چند محدود، باقی نمىگذارد، بلکه عزت الهی واسطه در عروض عزت برای آنها مىشود. تعبیر ظریف قرآن کریم هم در این باره این است که اینها «آیات» و نشانه های الهىاند؛ یعنی اگر مومن عزیز است، آیت و نشانه عزت خداست. اگر پیغمبر، ولی است، ولایت او نشانه ولایت ذات اقدس اله است. اولیاء خداوند آیات ولایت الهىاند و اوصاف الهی را نشان مىدهند، دیگران تاریک و ظلمانىاند و کمال اسمی، وصفی یا فعلی را نشان نمىدهند.3
حتی وقتی دکتر حائری یزدی بر این بیان اشکال میکند که «در این فرض، ولایت فقیه سبک مجاز از مجاز از مجاز است»4، آیت الله جوادی پاسخ میدهد که این مجاز لغوی نیست، بلکه مجاز إسنادی و عقلی است و مصحح آن مظهریت عبد صالح نسبت به مولای حقیقی است5 و بر مجازی بودن آن تأکید میکند. اما این قاعده در باب همهی کمالات، و نه فقط ولایت و عزت، جاری است. اگر چیزی در میان ممکنات کمال به شمار آید، فقط در قیاس ممکن با ممکن است، نه کمال بنفسه. به این جهت به نظر میآید قاعدهی بسیط الحقیقة قاعدهای بلاموضوع باشد.
1سید محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمة، صححه و علق علیه عباسعلی زارعی سبزواری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، چاپ پانزدهم، 1420ق، ص335.
2همان، ص 336 تا 338.
3عبدالله جوادی آملی، «سیری در مبانی ولایت فقیه»، فصلنامهی حکومت اسلامی، دبیرخانهی مجلس خبرگان، سال اول، شماره اول، 1375، ص54.
4مهدی حائری یزدی، «نقدی بر مقالهی سیری در مبانی ولایت فقیه»، فصلنامهی حکومت اسلامی، دبیرخانهی مجلس خبرگان، سال اول، شماره دوم، 1375، ص223.
5عبدالله جوادی آملی، «نقد نقد»، فصلنامهی حکومت اسلامی، دبیرخانهی مجلس خبرگان، سال اول، شماره دوم، 1375، ص234.
- ۹۵/۱۱/۲۲