اسماء الحسنی 18: الکبیر المتکبِّر
«کبیر» یعنی بزرگ. وقتی میگوییم الف از ب بزرگتر است، یعنی ب نمیتواند به الف برسد. معمولاً وقتی میگویند چیزی بزرگتر از دیگری است، منظورشان اندازه و پیکری است که با چشم میبینند. اما گاهی بزرگتری را در معنایی به کار میبریم که مربوط به دیدنیها نیست. اگر صفتی به کسی نچسبد، میگوییم او بزرگتر از این حرفها است. مثلاً اگر به شخص محترمی و مؤمنی تهمت دزدی بزنند، میگوییم این تهمت به او نمیچسبد؛ آن مؤمن بزرگتر از این حرفها است.
او الکبیر است؛ برای اینکه هیچ چیز غیر از خودش نمیتواند صفت او شود. او بزرگتر از آن است که چیز دیگری بتواند به او برسد و صفت او شود. آفریدههای او صفات زیادی دارند. مثلاً میبینیم دیواری رنگ شده و سبز است. رنگ «سبز» صفت این دیوار است؛ اما خود این دیوار نیست؛ بلکه به او چسبیده و صفت او شده است. هیچ چیزی نمیتواند به او بچسبد و صفت او شود. الله اکبر یعنی او بزرگتر از این حرفها و صفتها است.
متکبِّر یعنی بزرگیخواه. به کسی که بزرگی بر دیگران میکند و خود را بزرگتر میشمارد، متکبِّر میگویند. او المتکبِّر است؛ یعنی او این بزرگی را برای خود خواسته و پسندیده است. تکبُّر برای او زیبا است؛ زیرا کمال او در همین است. اما تکبّر برای انسانها زشت است، زیرا آنها بزرگتر از دیگران نیستند. همه در برابر خدا آنقدر کوچکاند، که انگار نیستند.