اختیار انسان در حکمت متعالیه
موضع اختیارگرایی یا جبرانگاری در فلسفهی سیاسی اهمیت زیادی دارد. موضع جبرانگار ترسیمی از حیات سیاسی، جامعهی سیاسی، ارزشهای اخلاقی در حیات سیاسی و ... ارایه میدهند که به کلی با موضع اختیارگرا متفاوت است. حکمت متعالیه، مکتبی اختیارگرا است و تلاش حکیمان متعالیه این بوده که با رویکرد شیعی و از موضع نه جبر و نه تفویض، بر اساس مبانی این مکتب از اختیار تبیین و تفسیری درخور ارایه بدهند.
از دیدگاه حکمت متعالیه فاعلیت انسان نسبت به افعال خود فاعلیت بالقصد است و فهم اختیار انسانی از دیدگاه این حکمت انسانی نیازمند بررسی برخی ویژگیهای فاعل بالقصد است.
-
فعل فاعل بالقصد مسبوق به ارادهای است که به غرضی زاید بر ذات فاعل و زاید بر ذات فعل تعلق گرفته است1.
این اصل بیانی از علت غایی در فاعلیت فاعل بالقصد است و میتوان آن را تعریف فاعلیت بالقصد لحاظ کرد. علت غایی به دو معنا به کار میرود: ما لأجله الوجود و ما الی اجله الوجود2. در این اصل معنای اصلی علت غایی که همان ما لأجله الوجود است، مد نظر است.
اراده یک معنای عام دارد و آن عبارت از خواستار چیزی بودن است و در ویژگی اول منظور از اراده همین معنا است. اما یک معنای خاص دارد که در ویژگی دوم مدنظر است. برای تحصیل تصوری دقیق از اراده، باید اصول زیر را در نظر داشته باشیم:
-
اراده کمالی وجودی متعلق به نسبت بین فاعل علمی5 و فعلاش است و از سنخ ماهیت نیست.
-
اراده صدور فعل را از فاعل به قطعیت میرساند.
-
اراده تنها به مقدور؛ یعنی آنچه در سیطرهی قدرت فاعل است، تعلق میگیرد.
بر این اساس، اراده عبارت است از: قاطعِ قریبِ فعلِ فاعلِ ذیشعورِ قادر که رقیقهی وجود فاعل است. این اراده از آن جهت که فاعل ذیشعور و قادر است، قاطع فعل او میباشد، به گونهای که قدرت و علم فاعل را باید جزء مبادی فعل لحاظ کرد6. البته معنای اخصی نیز برای اراده نیز ذکر شده است. این معنای اخص اراده اختصاص به موجود عاقل دارد و دربارهی حیوانات به کار نمىرود. اراده در این معنا عبارت است از تصمیمى که ناشى از ترجیح عقلانى باشد. در این معنى فعل ارادى مرادف با فعل تدبیرى و در برابر فعل غریزى و التذاذى خالص قرار مىگیرد7.
-
فاعلیت فاعل بالقصد با اختیار بوده و خواستهاش منشأ فعلش است. مفهوم فاعلیت اختیاری در چهار معنا به کار میرود8:
-
اختیار در معنای اول وصف فاعلی است که آنچه میخواهد میکند و آنچه نمیخواهد نمیکند؛ بدون اینکه مقهور فاعل دیگرى واقع شود9؛ و به تعبیر ملاصدرا، نسبت اصل قدرت و نیروی او، بدون انضمام انگیزهها و برگردانندهها، به انجام دادن و ترک کردن در یک درجه باشد10. به عبارت دقیقتر، اختیار عبارت است از مالکیت و سیطرهی حقیقی قادر ذیشعور از آن جهت که قادر ذیشعور است، بر صدور فعل یا عمل از خود؛ یعنی اگر صدور فعل یا عملی از فاعل قادر علمی، بالفعل در تصرف او از جهت علمی و قادر بودنش باشند، او در آن فعل یا عمل مختار است. این کاربرد در برابر جبر محض (جبر فلسفی) است.
-
اختیار در معنای دوم به فاعلی اطلاق میشود که داراى دو نوع گرایش متضاد باشد و یکى را بر دیگرى ترجیح دهد. این معنا مساوى با انتخاب و گزینش بوده و ملاک تکلیف و پاداش و کیفر به شمار مىرود و ملازم با عقل است11.
-
این دو این معنا با حوزهی فلسفه و کلام بیشتر تناسب دارد و به ویژه در تعریف فاعلیت بالقصد، معنای اول مورد ملاحظه است. اما دو معنای ذیل با حوزهی فقه، حقوق و علوم اجتماعی تناسب دارد.
-
اختیار حال فاعلی است که بر اساس گرایش درونى فعلش را انتخاب کند و زیر هیچگونه فشارى براى انجام دادن آن از سوی شخص دیگری نباشد. این کاربرد در مقابل فعل اکراهى است که در اثر فشار و تهدید دیگرى انجام مىگیرد. از این اختیار به رضایت تعبیر میشود. از این اختیار به آزادی تعبیر میشود.
-
اختیار حال فاعلی است که در اثر محدودیت امکانات بیرونی و در تنگنا واقع شدن ناچار به انتخاب فعل معینی نباشد و زمینهی بیرونی انتخابش گستردگی لازم و کافی را داشته باشد. این معنا در مقابل کار اضطرارى است که در اثر چنین محدودیتى انجام مىگیرد. در این معنا اختیار مساوق با دارایی و مکنت است.
ممکن است فاعل بالقصد داراى اختیار به هر چهار معنى باشد؛ ولى انواعى از کارهاى قصدى هست که بمعناى دوم یا سوم یا چهارم اختیارى نامیده نمىشوند ولى همگى آنها بمعناى اول اختیارى خواهند بود مثلا نفس کشیدن که انسان هیچ گرایشى به ترک آن نداشته باشد به معناى دوم اختیارى نیست و اعتراف زیر شکنجه به معناى سوم و خوردن گوشت مردار در زمان قحطى به معناى چهارم اختیارى نمىباشد، هر چند همهی آنها بمعناى اول اختیارى هستند؛ زیرا فاعل انسانی هرگز از آن معنا مسلوب الاختیار نمیگردد12.
اگرچه حکمای متعالیه فاعلیت انسان را اختیاری دانستهاند، اما برآنند که اختیار او اختیاری نیست13. این سخن به چند وجه قابل تفسیر است:
-
اختیار به اختیاری زاید بر ذات خود اختیاری نیست و اختیاری بودن ذاتی آن است (مانند وجود که بنابر اصالت وجود به وجودی زاید بر ذات خود موجود نیست). به تعبیر اصطلاحی، اختیار به حیثیت اطلاقی اختیاری است، نه به حیثیت تقییدی.
-
انسان مختار آفریده شده است و هر فعلی که انجام میدهد، ناچار اختیاری خواهد بود؛ یعنی اختیار کلی اختیاری نبوده و جبری است؛ اما اختیارهای جزیی اختیاریاند.
-
اختیارهای جزیی اختیاری نیستند و ناچار به اختیاری خارج از ذات باید مستند شوند و در نهایت به اختیار ازلی منتهی گردند.
فلاسفهی مسلمان، از جمله حکمای متعالیه، بر اساس استدلال مشهوری از فارابی همین معنای سوم را پذیرفتهاند و بر آن افزودهاند که انگیزه نیز اختیاری نیست و بر این اساس این گفته را از پیشینیان تأیید کردهاند که انسان مضطری در چهرهی مختار است و انسان در اراده و اختیارش مجبور است14. گرچه حکمای متعالیه، منکر فاعلیت بالجبر انسان بر افعالش هستند، اما من معنایی غیر از جبر از این بیان آنان درک نمیکنم.
به نظر میآید که به گونهای میتوان سه گزارهی یاد شده را جمع کرد. اختیار انسان حیثیت تقییدیه ندارد، یعنی به واسطهی امری خارج از ذات خود اختیاری نیست؛ اما این ذات علت لازم دارد، اگر چه این علت همان علت مفیض وجود انسان باشد و با عین همان فیض دائم وجود انسان، مفیض اختیارات او نیز باشد. در این بیان، نه تنها انسان در اصل داشتن اختیار کلی مختار نیست، زیرا در موجود بودن خود مختار نیست؛ بلکه به همان دلیل در اصل وجود اختیارهای جزیی نیز مختار نیست. اما این اختیارهای جزیی در اختیار خود مقید به علت خود یا هر امر دیگر نیستند. با این بیان، هر سه گزارهی یاد شده در تفسیر اختیاری نبودن اختیار، درست و مکمل هماند. البته علیرغم فحص فراوان، تأییدی بر این نحوه جمع سه گزاره از فلاسفهی مسلمان یافت نشد. بنابر این، نمیتوان چنین بیانی را به آنان اسناد داد.
از ویژگیهای دیگر فاعل بالقصد به این موارد میتوان اشاره کرد:
-
نسبت قدرت فاعل بالقصد به خودی خود نسبت به طرفین مساوی است؛ مگربا ملاحظهی عواملی چون انگیزه، ظرف فعل، ابزار، زمان، همکار و زوال مانع.15
-
اگرچه غایت با نظر بدوی ممکن است به فاعل، ماده یا امری دیگر برگردد؛ فاعل از اغراضش کمال خود را میخواهد، اگرچه در تشخیص آن به خطا رود16.
-
فعل او با انگیزه (عقلایی یا غیر عقلایی) همراه است و این انگیزه، خود، انگیختهی عوامل خارجی است17. (اگرچه برخی گفتهاند که انگیزه اختیاری نیست؛ اما باید توجه داشت که انگیزه به اختیاری زاید بر ذات اختیار آن انگیزه اختیاری نیست؛ نه این که جبری باشد).
-
کمالخواهی و انگیزش از عوامل خارجی به جهت نیاز ذاتی خود فاعل بالقصد است.
ویژگیهای دیگری نیز برای فاعل بالقصد ذکر شده است. از جمله این که نسبت قدرت فاعل بالقصد به خودی خود نسبت به طرفین مساوی است؛ مگر با ملاحظهی عواملی چون انگیزه، ظرف فعل، ابزار، زمان، همکار و زوال مانع18. هم چنین، فاعل بالقصد از اغراضش کمال خود را میخواهد، اگرچه در تشخیص آن به خطا رود و نیز اگرچه غایت با نظر بدوی ممکن است به فاعل، ماده یا امری دیگر برگردد19. ویژگی دیگر این که فعل فاعل بالقصد با انگیزه (چه عقلایی، چه غیر عقلایی) همراه است و این انگیزه، خود، انگیختهی عوامل خارجی است20. اگرچه برخی گفتهاند که انگیزه اختیاری نیست؛ اما چنان که آمد، انگیزه به اختیاری زاید بر ذات خود اختیاری نیست؛ نه این که جبری باشد. منشأ کمالخواهی و انگیزش از عوامل خارجی، نیاز ذاتی خود فاعل بالقصد است.
1الحاشیة علی الإلهیات، ص 244.
2مفهوم علت غایی به دو معنا به کار میرود: «ما لأجله الوجود» و «ما إلی أجله الوجود»؛ به عبارت دیگر «ما لأجله الفعل» و «ما ینتهی إلیه الفعل» (أسرار الآیات، ص100). «ما لأجله الوجود» معنای اصلی علت غایی و در واقع علت فاعلیت فاعل است (الأسفار الأربعة، ج2، ص268). اما «ما إلی أجله الوجود» نهایت فعل بوده و از فروع «ما لأجله الوجود» است. غایت به این معنا برای مجردات تعریف نمیشود. «ما لأجله الوجود» حقیقتاً علت است؛ در حالی که «ما الی أجله الوجود» در حقیقت معلول نهایی و خود غایت است و از این جهت به آن به مجاز علت غایی گفته میشود که تصور آن و ارادهی آن توسط فاعل همان «ما لأجله الوجود» است.
3المبدأ و المعاد، ص134 و الأسفار الأربعة؛ ج2، ص223.
4الأسفار الأربعة؛ ج3؛ ص23.
5منظور از فاعل علمی فاعلی است که علم به فعلاش دارد و این علم در صدور فعل از فاعل نقش دارد. رک: نهایة الحکمة، ص222.
6اراده از اموری است که در تعریف آن اختلاف زیادی وجود دارد و حکمای متعالیه نیز بر تعریف واحدی از اراده همداستان نیستند. بر این اساس، و با توجه به بنای اختصار در این بخش نگارنده تنها نظر خود را با مقدمهای کوتاه عرضه کرده است.
7مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج2، ص91ـ90، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1366.
8برگرفته از: آموزش فلسفه، ج2، ص91ـ90 (با تصرف در معنا).
9بدایة الحکمة، ص167.
10الأسفار الأربعة؛ ج2، ص223.
11به نظر میرسد علامه طباطبایی همین معنا را در فاعل بالقصد لحاظ میکند. رک: نهایة الحکمة، ص224.
12آموزش فلسفه، ج2، ص91.
13الأسفار الأربعة؛ ج2، ص224.
14رک: صدر المتألهین شیرازی، صدر الدین محمد بن ابراهیم، الشواهد الربوبیة، ص83 (متن) و ص516 (تعلیقات از ملا هادی سبزواری)، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1360؛ و نیز: شرح منظومه حکمت، ص174؛ و نیز الأسفار الأربعة؛ ج6،ص390.
15لأسفار الأربعة؛ ج3،ص11؛ و المظاهر الإلهیة، ص100.
16نهایة الحکمة؛ ص183 و الأسفار الأربعة؛ ج2؛ ص225 و ص270 و 279.
17الأسفار الأربعة؛ ج2؛ ص225 و ج3؛ ص11 و نهایة الحکمة؛ ص175 و173.
18الأسفار الأربعة؛ ج3،ص11؛ و المظاهر الإلهیة، ص100.
19نهایة الحکمة؛ ص183 و الأسفار الأربعة؛ ج2؛ ص225 و ص270 و 279.
20الأسفار الأربعة؛ ج2؛ ص225 و ج3؛ ص11 و نهایة الحکمة؛ ص175 و173.