منشأ نیاز به تفسیر قرآن
گفته شد که تفسیر به کلام مبهم اختصاص دارد؛ اما ابهامِ کلام از دو ناحیه ممکن است حاصل گردد:
-
از ناحیه ی خود کلام: یعنی کلام، خود به گونهای باشد که معنا را نتواند القا کند.
-
از ناحیه ی مخاطب و فهم کلام: کلام فی نفسه واضح باشد، اما مخاطب به جهتی نتواند معنا را درک کند.
منشأ نیاز به تفسیر قرآن کریم، دست کم در مورد مراد متکلم نمیتواند از ناحیهی ابهام در خود قرآن باشد. این مدعا را با دلایل متعدد، اعم از عقلی و نقلی، میتوان اثبات کرد؛ از جمله:
-
قرآن کریم کلام خدا برای هدایت بشر است و اگر خداوند معنای کلام خود را واضح بیان نکرده باشد و آن را مبهم رها کند، از آن هدایت حاصل نشده و نقض غرض حاصل میشود که با حکمت الهی سازگار نیست.
-
اگر متکلم، با اراده و آگاهی در صدد ایهام نباشد، منشأ ابهام در کلام یکی از امور زیر است:
-
عدم شناخت کامل و تام متکلم از موضوع کلام خود؛ لکن ساحت مقدس حق تعالی از این نقص مبرا است و علم او محدود به حدی نیست و او بر همه چیز عالم است.
-
عدم توان متکلم برای بیان مراد در قالب مناسبی از کلام، با وجود شناخت کامل و تام از موضوع. اما ساحت مقدس حق تعالی از این نقص نیز منزه است و او بر همه چیز توانا است.
-
عدم توانایی زبان مورد استفادهی متکلم برای بیان معنای مورد نظر او. اما خداوند در قرآن کریم تصریح میکند که زبان قرآن این توانایی را دارد:
وَ إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلىَ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ * بِلِسَانٍ عَرَبىٍِّ مُّبِینٍ (الشعراء : 192-195)
این نازل شدهی پروردگار جهانیان است. روح الامین آن را بر قلب تو به زبان عربی آشکار نازل کرد تا از انذار کنندگان باشی.1
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ (النحل : 103)
و البته میدانیم که آنها میگویند این آیات را تنها بشری به او میآموزد؛ زبان کسی که اینان این نسبت را به او میدهند، عجمی است، ولی این زبان عربی آشکار است.
بنابر این، ابهام بر قرآن کریم نمیتواند راه یابد.
-
-
در آیات متعدد قرآن کریم، به بیانهای مختلف وجود ابهام در آن انکار شده است:
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً (النساء : 174)
ای مردم، از پروردگارتان دلیل روشنی بر شما آمد و به سوی شما نوری آشکار به سوی شما فرو فرستادیم.
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ (المائده : 15)
به تحقیق از خدا نور و کتابی روشن بر شما آمد.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا (التغابن : 8)
پس به خدا و رسول او و نوری که فرو فرستادیم، ایمان آورید.
تعبیر برهان، نور، مبین و مفاهیم دیگری از این قبیل برای قرآن کریم تنها زمانی درست است که قرآن کریم خالی از ابهام باشد. متن مبهم، برهان و نور و مبین نمیتواند باشد.
-
روایات فروانی نیز بیانگر عدم ابهام در قرآن کریماند که برای نمونه یک مورد نقل میشود. امام باقر علیه السلام میفرماید:
فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ کِتَابَ اللَّهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَک.2
هر کس گمان کند کتاب خدا مبهم است، پس همانا هلاک شده و هلاک میکند.
با این حال، شکی نیست که مردم در فهم معانی کلام خدا دچار مشکل میشوند و تفاسیر متباین و ناسازگار از آیهی واحد به دست میدهند و با وجود تلاشهای سخت و طاقتفرسا، غالباً به زحمت تنها به تفسیری ظنی از کلام حق تعالی دست مییابند. منشأ این ابهام چیست؟ از آنجا که منشأ این ابهام خود قرآن کریم نمیتواند باشد، منشأ آن را در مخاطب باید جست؛ به عبارت دیگر، مخاطب مشکلی دارد که نمیتواند این کلام را به درستی بفهمد.
قرآن نور و بیان و تبیان است و محتجب نیست تا نیاز به کشف حجاب از آن باشد. اما به دو جهت معانی آن از انسان مخفی میشود:
-
عدم بصیرت ناشی از جهل و گناه:
وَ لَا نُکلَِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالحَْقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ * بَلْ قُلُوبهُُمْ فىِ غَمْرَةٍ مِّنْ هَاذَا وَ لهَُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَالِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ (المؤمنون : 62 و 63)
و هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمىکنیم و نزد ما کتابى است که به حق سخن مىگوید و آنان مورد ستم واقع نمىشوند. بلکه دلهایشان از این در گرداب جهل فرو رفته است و کارهاى دیگری نیز دارند که آنها انجام دهندهی آنهایند.
-
ثقیل بودن معانی قرآنی:
إِنَّا سَنُلْقِى عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلا (المزمل : 5 )
همانا به زودی سخنی سنگین بر تو الفا خواهیم کرد.
تفسیر علمی است برای رهایی از عامل دوم خفای معانی قرآن کریم. اما ناتوانی مخاطب از فهم کلام حق تعالی در مرتبه ی اول ممکن است ناشی از عدم فهم اصل منطوق باشد. مخاطب ممکن است با زبان و ادبیات عربی به قدر کافی آشنا نباشد و این مانع از فهم اصل منطوق شود؛ اما ثقل کلام این معنا نیست. بلکه ثقل کلام پس از فهم منطوق پیش میآید. برای مثال، در منطوق «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» چندان اختلافی نیست؛ اما در تفسیر آن اختلافها بسیار است. سنگین بودن سخن قرآن از دو جهت است:
-
قرآن از حقایقی خبر میدهد که با غیر قرآن امکان علم به آن حقایق وجود نداشت:
یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (البقرة : 151)
آنچه را نمیشد شما بدانید، به شما میآموزد.
و چون این حقایق با عقل و حس و کشف، دست کم قبل از إخبار قرآن از آنها، درنیافتنی اند؛ مفسران در فهم مراد حق تعالی دچار اختلاف شده و آرای مختلف ارایه میدهند.
-
قرآن کریم از حقایقی نورانی خبر میدهد که برای قلوب سیاه و محتجب از انوار پاک قدسی درک ناپذیرند و چون غیر از معصومان، به هر حال، گرفتار برخی از حجب، اعم از ظلمانی با نورانیاند، این قلوب از درک حقیقت معانی عبارات قرآن کریم عاجز میمانند و ناچار به تحلیل مفهومی روی میآورند که محدویتهای خاص خود را دارد و از حقیقت بهرهای ناچیز دارد. در این حال، اضطراب و اشتباه امری دور از ذهن نخواهد بود.
1در این آیه و نیز آیه ی بعدی تفاوتی نمیکند که عربی به معنای زبان عربی باشد یا کلام روشن. در هر دو صورت مدعا ثابت است.
2برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج1، ص270، دار الکتب الاسلامیه، قم، 1371، چاپ دوم.