پاسخ به مسئلهی شر از منظر نشانهشناسی (1)
مقدمه
چارچوب نظری این تحلیل یک نشانهشناسی سه سطحی (ساختار/کارگزار/نگاه وجودی) است. در این چارچوب، مفاهیم «خالقیت» و «فاعلیت» از منظر نحوهی بازنمایی معنا، نقشها، و ساختارهای معنایی قابل تحلیلاند. نشانهشناسی، مفاهیم را نه در انزوا، بلکه در نسبتهایشان با سایر مفاهیم بررسی میکند. خالقیت و فاعلیت هر دو نقشهایی (actant roles) در یک ساختار معنایی دارند، اما تفاوت آنها در سطح هستیشناسی، دامنهی تأثیرگذاری، و جایگاه در زنجیرهی کنش معنایی مشخص میشود.
۱. خالقیت: سطح بنیانگذار معنا
خالقیت را میتوان بهعنوان نقش بنیانگذار یا مولد هستی تحلیل کرد؛ نقشی که نظام نشانهای را میآفریند، یا به تعبیر دیگر، خالقیت شرط پیدایش نشانه و معنا است. خالق آغازگر امکان کنش است؛ یعنی او نقش صفر را دارد، از او همه چیز شروع میشود، اما خودش در سلسلهی معمول کنشگران حضور ندارد. از نظر دلالتی، خالقیت یک نقش مِتافاعلی (meta-actant) دارد که خود منشأ تولید معانی دیگر است، نه صرفاً انجامدهندهی یک کنش. خداوند بهعنوان خالق، نهفقط جهان را آفریده، بلکه نظام دلالی هستی، ارزشها و ساختار معنا را نیز بنیاد نهاده است:
«هُوَ الَّذی خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ فَهَدی» ← خلق، مقدمهی معنا و جهتدهی (فاعلیتها) است.
۲. فاعلیت: سطح کنش و دلالت
فاعلیت (agency) شامل نقشهایی میشود که در زنجیرهی معنا و کنش شرکت دارند. فاعل، نهآفرینندهی هستی، بلکه کاربر معنا و عامل تحول در معنا است. یعنی فاعل در بستر ساختار روایی، کنشی انجام میدهد یا تغییری ایجاد میکند و در قالب انسان، نهاد، اراده، یا حتی نشانه ظاهر میشود. به تعبیر سوم، فاعل کنشگری است که مسیر روایت را با تصمیم، کنش یا واکنش خود شکل میدهد یا تغییر میدهد و برخلاف عناصر ایستا، محرّک تحوّل، تعارض یا پیشرفت داستان است. فاعلیت در نسبت با کنشپذیرها معنا پیدا میکند، برخلاف خالق که آغازگر همهچیز، از جمله خود کنشپذیر، است: «خالق إذ لا مخلوق».
- ۰۴/۰۱/۲۷