نظام تقدیری در عالم طبیعت
امکان نظریهپردازی در هر موضوعی مستلزم نظاممندی آن است و بر این اساس نظاممندی عالم طبیعت مقوم امکان علوم فیزیکی است. در هر گسترهای نظام حاصل سه امر است: غایتمداری، پیوند اجزاء با یکدیگر به گونهای که به صورت یک کل درآیند و انسجام اجزاء با یکدیگر با قانونمندی در جهت غایت تعیین شده؛ نظام طبیعت نیز باید چنین باشد.
قرآن کریم غایتمداری طبیعت را بر اساس حکمت الهی ترسیم میکند. مفسران از آیات کریمه پیوند بین اجزاء عالم طبیعت و عدم گسست میان آنها را استنباط کردهاند. حق تعالی میفرماید:
الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ (الملک : 3)
آن که هفت آسمان را طبقه طبقه (یا مطابق با یکدیگر) بیافرید. در آفرینش [خداى] رحمان هیچ خللى نمىبینى پس دیگر بار دیده را بگردان و بنگر، آیا هیچ شکافى مىبینى؟
برای مادهی «طبق» معانی متعددی ذکر شده است: گسترده شدن یک شییء بر روی مانند خود به گونهای که آن را بپوشاند؛ طبقهبندی یا رتبهبندی عمودی (از بالا به پایین یا بر عکس)، تساوی در یک حالت. از مجموع این اقوال چنین به دست میآید که مفهوم طباق، از مفاهیم ذات اضافه بوده و استعمال آن در باب مفاعلة (فِعال از مصادر باب مفاعلة است) برای لحاظ استمرار و تأکید تضابف میباشد. بر این اساس طباق مستلزم ارتباط میان سماوات است. تفاوت از مادهی فوت، مصدر باب تفاعل، به معنای نداشتن یک ویژگی در قبال شیئ دیگر است و تضایف در آن لحاظ شده است. ابن عاشور بر آن است که تفاوت در این جا برای حصول فعل در دو طرف نیست، بلکه به معنای شدت فوت است1. اما برخی مفسران آن را به معنای اختلاف گرفتهاند که تضایف در آن ظاهر است2. ظاهراً ابن عاشور توجه به این داشته که لحاظ تضایف در مفهوم «تفاوت» مستلزم طرف دوم است؛ در حالی که در آیه طرف دومی ذکر نشده است. نکتهی مورد نظر ابن عاشور مهم و نشانگر خطای تفسیر «تفاوت» به «اختلاف» است؛ اما باز میتوان تضایف را در مفهوم تفاوت لحاظ کرد. اگر طرف دیگر معلوم باشد، تفاوت به معنای اختلاف و ناهمسانی است؛ اما اگر این واژه به نحو مطلق ذکر شده باشد، دلالت بر خللی در یک کل دارای اجزاء دارد که این خلل ناشی از عدم ارتباط لازم میان اجزاء است. تفسیر مشهور تفاوت به خلل و بینظمی و مانند آن از همین باب میتواند باشد. فطور نیز به معنای شکاف و گسست است. بنابر این، به نظر میرسد آیه در سه بند به ارتباط در نظام طبیعت اشاره دارد. علامهی طباطبایی مینویسد:
پس مراد از نفی تفاوت، اتصال تدبیر و ارتباط اشیاء با یکدیگر از جهت غایات و منافع مترتب بر آنها با بر هم کنش میان آنها است. پس درگیری اسباب گوناگون در آفرینش و ناسازی آنها باهم، همانند ناسازی دو کفهی ترازو و بر زمین افکندن یکدیگر با سنگینی و سبکی و بالا رفتن و پایین آمدن است. آن دو در عین اختلاف، در کمک به آن که ترازو را در دست دارد همراهاند تا او کالایش را وزن کند. خداوند نیز اجزای خلقت را چنان آفریده که به مقاصد آفرینش برسند، بدون این که یک جزء هدف دیگری را از بین ببرد یا خود ویژگی لازم برای حصول غایت مطلوب را از دست دهد.3
و مغنیه مینویسد:
معنی آیه این است که تحقیق کن و جستجو نما و با جدیت تأمل کن؛ بارها برگرد و در آفرینش کائنات نظر نما. جز حکمت و دقت و جز نظام و انسجام و همآرایی در هیچ چیز در اتقان صنع تفاوت، خلل و نقصی، از کوچکترین کوچکها تا بزرگترین بزرگها، نمیبینی و هرگز نخواهی دید4.
بر این اساس از (الملک : 3) ارتباط و انسجام اجزای عالم طبیعت، به گونهای که عالم طبیعت یک کل به نظر آید؛ استنباط میشود؛ به ویژه که موضوع امر به نگاه، عالم طبیعت به صورت یک کل است؛ نه نگاه به اجزاء آن. انسجام مستلزم قانونمندی است و این پرسش پیش میآید که قانون طبیعت بر چه اساسی استوار است. متکلمان اشعری قانونمندی هستی و به تبع آن قانونمندی طبیعت را به عادت خدا ارجاع میدهند5؛ اما اسناد حوادث به عادت خدا به اشکالات عقلی و نقلی متعددی دچار است که این مختصر جایگاه بررسی آن نیست6. فلاسفه و بسیاری از متکلمان برآنند که این قانون بر رابطهی علّی در هستی استوار است؛ اما قانون علیت نیز توان تحلیل قانونمندی طبیعت را ندارد. قانون طبیعت در میان موجوداتی در عرض هم جریان دارد؛ در حالی که قانون علیت تنها روابط طولی در هستی را میتواند تحلیل نماید. قرآن کریم نظام تقدیری را موجب قانونمندی جهان معرفی میکند. حق تعالی در آیات بسیاری به نظام تقدیر در عالم، به ویژه عالم طبیعت تأکید میفرماید:
فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (الأنعام : 96)
شکافنده صبح است و شب را برای آرامش گذاشت، و خورشید و ماه را روی حساب (یا برای حساب) قرار داده است. این اندازهزنىِ نفوذناپذیر دانا است.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ (فصلت : 12)
آنگاه آنها را در دو روز، هفت آسمان تمام کرد و امر هر آسمانى را وحى کرد، و آسمان دنیا را به چراغهایى بیاراستیم و نگاه داشتیم. این است. اندازهزنیِ آن نفوذناپذیر دانا.
وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدى (الأعلى : 3)
و آن که اندازه قرار داد؛ پس هدایت نمود.
کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ (الرعد : 8)
هر چیزی نزد او اندازهای دارد.
إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (القمر : 49)
ما هر چیزی را با اندازه آفریدیم.
بسیاری از مترجمان تقدیر را اندازهگیری معنا کردهاند؛ اما این ترجمه درست به نظر نمیآید؛ حق تعالی نیازی به اندازهگیری ندارد. فخر رازی احتمال داده که مراد از «عنده» در (الرعد : 8) علم باشد و معنای آیه این باشد که حق تعالی به کمیت و کیفیت هر چیزی دانا است7. اما از (القمر : 49) و (الأعلى : 3) چنین به دست میآید که تقدیر مربوط به مرتبهی خلقت است؛ نه مرتبهی علم. اگر به علم الهی نیز تعلق داشته باشد، به مرتبهی علم فعلی تعلق دارد که همان مرتبهی خلقت به اعتبار حضور حق در آن است8. بنابر این، مراد از «عنده» ارادهی حق تعالی است. نکتهی دیگر مفهوم تقدیر است. تقدیر از مادهی قدر بوده و مقدار مصدر مجرد آن است. علامهی طباطبایی در معنای مقدار مینویسد:
البتة مقدار همان حدی است که شیء را محدود ساخته و تعین بخشیده و از دیگری ممتاز میکند؛ چون شیء موجود از تعین فی نفسه و امتیاز از دیگری جداییناپذیر است و اگر چنین نبود، به وجود نمیآمد.9
بسیاری دیگر از مفسران تعریفی این چنین از مقدار و تقدیر دادهاند. متکلمان نیز تقدیر را چنین معنا کردهاند.10 اما مفهوم تحدید، مفهومی عام است و شامل هر گونه حد و مرز میشود. در لسان العرب نیز تقدیر خدا را به قضای او معنا شده است. اما چنان که برخی آوردهاند، در مفهوم قدر علاوه بر حد، مفهوم کمّ نیز لحاظ شده است؛ چنان که راغب میآورد: «القَدْرُ و التَّقْدِیرُ: تبیین کمّیّة الشیء»11 و ابن عاشور نیز مینویسد: «التّقدیر: وضع الأشیاء على قدر معلوم»12. روایات اهل بیت در تعریف تقدیر با لحاظ هر دو مفهوم کمّ و حدّ در معنای قدر سازگارند. در صحیحهای از امام رضا علیه السلام نقل شده است که قدر را چنین معنا کردهاند: «قدر اندازه (هندسه) و وضع حدود از قبیل بقا و فنا است»13. امام هادی (علیه السلام) نیز در صحیحهای دیگر تقدیر را از مراتب علم فعلی قرار داده و میفرماید: «با تقدیر روزی آفریدگان را اندازه زده و اول و آخرشان را میشناسد».14 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز میفرماید: «خداوند مقادیر را پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین تقدیر کرد».15 و باز در روایتی دیگر از امام رضا (علیه السلام) آمده: «قدر اندازه (هندسه)16 از قبیل طول و عرض و بقاء است».17 تأکید روی واژهی «مقدار» در (الرعد : 8) که به صراحت حاوی مفهوم کمّ است، در کنار چنین مؤیدات روایی جای شکی باقی نمیگذارد که تقدیر تحدید مقدار و اندازهی اشیاء از جهات و ابعاد گوناگون، به تعبیر دیگر، اندازهزنی، است.
ظهور آیات یاد شده این است که قانونمندی عالم طبیعت بر نظام تقدیر استوار است. این نکته بیاندازه مهم است و معنای آن این است که نظام عالم نظام ریاضی است. توجه به این نکته در مباحث مختلف فلسفی از جمله در مباحث مقولات عشر و نیز علت و معلول میتواند تحول بزرگی ایجاد نماید. علوم فیزیکی را نیز بر ریاضیات استوار میکند و مفاهیم ماهوی را با مفاهیم اندازهای جایگزین مینماید18.
مسئلهی تقدیر بسیار پیچیده است و بحث مفصل و مستقلی میطلبد که این مختصر جایگاه آن نیست. در این جا تنها به یک نکته اشاره میشود. معمولاً یک نظام ریاضی کاملاً تعین یافته شناخته میشود و تصور بر این است که نتیجهی نظام ریاضی در عالم طبیعت دترمینیسم است. اما در روایات اهل بیت تأکید شده در مرتبهی تقدیر بداء جاری است. جریان بداء در هر مرتبهای از مراتب آفرینش با دترمینیسم ناسازگار است. ساختار ریاضی غیر متعین در میان قدما شناخته شده نبود؛ اما اکنون مباحثی چون معادلات دیفرانسیل و حساب احتمالات ما را با چنین ساختارهایی آشنا کردهاند19 و نشان دادهاند که میتوان نظام ریاضی عالم را تحت بداء قانونمند دانست.
1التحریر و التنویر، ج29، ص16.
2من هدى القرآن، ج16، ص142.
3المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص350.
4تفسیر الکاشف، ج7، ص375.
5الإیجی، عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد، کتاب المواقف، ج3، ص335، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1997؛ التفسیر المظهری، ج1، ص 108.
6برای مطالعهی نقدی موجز و مفید رک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص 298.
7مفاتیح الغیب، ج19، ص 15.
8اسم حاضر از اسمای حق است، نه از اسمای آفریدگان. علم فعلی حق تعالی حضور معلوم نزد عالم نیست؛ حضور عالم نزد معلوم است.
9المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص307.
10برای نمونه رک: شرح المصطلحات الکلامیة، ص78، ش300؛ و الجرجانی، علی بن محمد بن علی، التعریفات، ص89، ش405، دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعة الأولى ، 1405ق.
11راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص658، دارالعلم - الدار الشامیة، دمشق - بیروت، چاپ اول، 1412 ق.
12التحریر و التنویر، ج6، ص 234.
13الکافی، ج 1، ص 157.
14الکافی، ج 1، ص 148.
15التوحید، ص368.
16هندسه معرب اندازهی فارسی است و به معنای اصطلاحی محدود نمیشود و اعم از آن است.
17برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج1، ص244، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق.
18نظیر چنین جایگزینی را یک بار در تحول فلسفهی طبیعی به فیزیک کلاسیک و یک بار در تحول فیزیک کلاسیک به فیزیک جدید شاهد بودهایم و این از استیحاش مسئله میکاهد.
19در فیزیک جدید با چنان ساختارهایی آشنا شدهایم.