انسان، عقل و دین Human , intellect and Religion

فعالیت‌های ابوالحسن حسنی در حوزه‌های علوم فقهی و علوم حِکمی

انسان، عقل و دین Human , intellect and Religion

فعالیت‌های ابوالحسن حسنی در حوزه‌های علوم فقهی و علوم حِکمی

انسان، عقل و دین  Human , intellect and Religion

خداوند در دین اسلام چگونگی یک زندگی کامل و جامع خداپسندانه را برای همه‌ی افراد بشر، در هر شرایط زمانی، جغرافیایی، اجتماعی و فردی ترسیم کرده است و از بندگان خویش خواسته است تا آن گونه زندگی کنند؛ زیرا جز با آن به رستگاری نمی‌توانند برسند. اگر انسان آن گونه که خدا پسندیده، زندگی کند، حقّ تعالی نیز سفره‌ی نعمت‌های خویش را بر آنان می‌گسترد و به آنان آرامش عطا می‌کند که از بزرگترین نعمت‌ها است. با نگاهی به مفاد قرآن کریم و نیز روایات رسول خدا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و اهل بیت او (عَلَیْهِمُ‏ السَّلَامُ‏) می‌توان دریافت که در این نحوه زندگی همه‌ی ابعاد فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی مورد توجه بوده و همه‌ی قوای انسانی، مانند قوای معرفتی چون عقل، خیال و حس یا قوای انگیزشی گرایشی چون زیبادوستی، عواطف غریزی و شهوانی در جای خود به کار گرفته می‌شوند. در این نحوه زندگی برای باورها، عقاید، ملکات نفسانی، احساسات، حالات، دانستن‌ها، شناختن‌ها، فهمیدن‌ها، گرایش‌ها، روابط، موقعیت‌ها، نقش‌ها، جبهه‌بندی‌ها، اراده‌ها و حرکت‌های انسانی برنامه و قانون هست. به همین جهت است که می‌توان این دین را سازگار با فطرت انسانی دانست و ادعا کرد راه حل گره‌ها، پیچیدگی‌ها و دشواری‌های حیات انسانی در این دین یافت می‌شود.
انسان از فطرت الهی برخوردار است. او با عقل ارزشمندی برخوردار است که به او اجازه می‌دهد بین خیر و شر تشخیص دهد و راه حق را انتخاب کند. عقل هدیه‌ای از خداوند است و بقای انسانیت و رشد آن وابسته به استفاده‌ی بهینه از آن است. عقل انسان، به او امکان می‌دهد تا اعمال و افعال خود را با توجه به معیارهای دینی و اخلاقی انتخاب کند. اما در عین حال، وحی به او کمک می‌کند تا عقل خود را به حداکثر ظرفیت ممکن به کار ببرند و از توهمات و خطرات خطاها دوری کنند.

چند سالی بود که این وبلاگ راکد مانده بود. اخیرا به همت جناب حجت الاسلام طالعی یزدی که از طلاب پرتلاش‌اند، دوباره این وبلاگ فعال شده است و از ایشان تشکر وافر دارم.

ابوالحسن حسنی

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان

نقد آموزۀ تناسب تقوا با دوری از سیاست

آموزۀ چهارمی که از هواداران اصالت تقیه در دوران غیبت مطرح می‌کنند، این است که دوری از سیاست و آلودگی‌های آن به تقوا نزدیک‌تر است. البته نگارنده کسانی را دیده است که بر آن بوده‌اند تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی در دورۀ غیبت حرام بوده و بدعت است. دیده می‌شود وظایفی که آنان معتقدند مؤمنان با عمل به آن‌ها می‌توانند در زمرۀ یاران مهدی (عَلَیْهِ السَّلَامُ) به هنگام ظهور درآیند، عمدتاً خصلت فردی یا بینافردی دارند. به نظر می‌آید بهتر باشد دو دیدگاه متعادل و افراطی یاد شده جداگانه بررسی شوند.

آیا دوری از سیاست و آلودگی‌های آن به تقوا نزدیک‌تر است؟ یک فرد هوادار اصالت تقیه دلایل بسیاری برای این منظور می‌تواند بیاورد. سیاست همواره با آلودگی‌های بسیار همراه بوده است؛ زیرا اهل دنیا دستیابی به قدرت را راه رسیدن به مقصود خود دیده‌اند و چنان دور قدرت را احاطه کرده‌اند که ورود به سیاست مستلزم درگیری و تعامل‌های پیچیده با چنین افرادی است که از معنویت و عبادت بویی نبرده‌اند. علاوه بر این، ورود به سیاست مستلزم درگیری برای رسیدن به قدرت است که از برجسته‌ترین مظاهر دنیاگرایی است. ورود به این درگیری‌ها و تعامل با اهل قدرت، حال عبادت را از انسان می‌گیرد و حتی او را به لبۀ پرتگاه‌های گناهانی می‌کشاند که توبه از آن‌ها بسی مشکل است.

اما به نظر نمی‌رسد این نحوه دلایل پذیرفتنی باشند. آیا اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) از درگیری برای رسیدن به قدرت اجتناب کردند؟ یقیناً چنین نبوده است و به همین جهت بود که ستم‌گران زمانه آنان را تحمل نمی‌کردند. اگر خلفای اموی و عباسی فعالیت‌های ائمۀ اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) را در تقابل با قدرت خود نمی‌دیدند، هرگز با به شهادت رساندن آنان، مشکل مشروعیت خود را دوچندان نمی‌کردند. ترسیم حدود فدک توسط امام کاظم (عَلَیْهِ السَّلَامُ‏) برای مهدی عباسی نشان‌گر این تلاش‌ها است (کلینی، ج۱، ۵۴۳).

شاید کسی در پاسخ بگوید مسئلۀ ما مربوط به زمانۀ غیبت است؛ نه زمانۀ حضور. اما فعل معصوم برای ما حجت است و دلیلی نداریم که این حکم ویژۀ آن‌ها است. اساساً، رها کردن مسلمانان در سلطۀ طاغوت‌های جائر و فاسق به تقوا نزدیک‌تر است یا تلاش برای نجات آنان از چنین سلطه‌ای؟ آیا پاسخ این پرسش وابسته به حضور و غیبت امام معصوم است؟ آیا کسی می‌تواند فتوا دهد که اگر معصوم حاضر نبود، احتیاط آن است که قدرت را به اهل فسق و کفر بسپاریم؟ نمی‌توان گفت که قدرت را به حال خود رها می‌کنیم و به اهل فسق و کفر نمی‌سپاریم؛ زیرا هیچ جامعه‌ای بدون قدرت ممکن نیست «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِر» (نهج البلاغة، خطبۀ۴۰) (مردم ناچار از امیری نیکوکردار با بدکردارند تا مؤمن در امارت او کارش را بکند و کافر در آن بهرۀ خود ببرد). اگر اهل ایمان در پی قدرت نباشند، آن را به اهل فسق و کفر سپرده‌اند. خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «لَنْ یَجْعَلَ اللهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (خداوند برای کافران راه سلطه بر مؤمنان قرار نداده است «النساء : ۱۴۱»). این حکم تنها ویژۀ دورۀ حضور نیست و خداوند هرگز، چه در ظهور امام و چه در غیبت او، نیز راهی برای سلطۀ کافران و فاسقان بر مؤمنان قرار نداده است.

گاهی شنیده می‌شود که منشأ غیبت امام زمان (عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ الشَّرِیفَ) خود ماییم و اگر ما خود را اصلاح کنیم، ایشان ظهور کرده و اختیار حکومت را به دست می‌گیرد؛ بنابر این، ضرورتی نیست که غیر معصوم به مسئلۀ حکومت توجه کند. این نکته ریشه در سخنی از خواجه نصیر دارد که در علت غیبت نوشته است: «غیبته منّا» (طوسی «خواجه»، ۱۴۰۷ق، ۲۲۲) (غیبت او از ما است).[1] علامۀ حلی، این نکته را چنین تشریح می‌کند که خدا امام را آفرید و به او قدرت و علم داد و او را معرفی کرد؛ امام نیز بار امامت برداشت و آن را پذیرفت؛ اما مردم از کمک به او و فرمان بردن از او خودداری کردند، پس منع لطف ناشی از کار خود آنان بود، نه از خدا و نه از امام (حلی، ۱۴۱۳ق، ۳۶۳). شارحان دیگر تجرید هم چنین بیانی دارند. اما به نظر نمی‌رسد این سخن درست باشد و در روایات نیز تأییدی بر این سخن یافت نمی‌شود. در روایات چند امر در تعلیل غیبت بیان شده است. در بیشتر روایات امتحان امت به عنوان علت غیبت ذکر شده است (برای نمونه: طوسی «شیخ»، ۱۴۲۵ق، ۳۳۵-۳۴۳). در برخی روایات نیز به حفظ جان امام زمان (عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ الشَّرِیفَ) اشاره شده است (برای نمونه: طوسی «شیخ»، ۱۴۲۵ق، ۳۳۲-۳۳۵). در روایتی آمده است که حکمت غیبت بعد از ظهور روشن می‌شود (صدوق، ۱۳۹۵ق، ج۲، ۴۸۲). در روایاتی نیز آمده است غیبت برای آن است که آن حضرت ناچار به عهد و بیعت با کسی نباشد و در زمان ظهور عهدی در گردن او نباشد (صدوق، ۱۳۹۵ق، ج۲، ۴۸۱). در روایتی معتبر[2] امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) تأکید می‌کند: «لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ» (کلینی، ۱۳۶۲ش، ج۱، ۳۴۰ و نیز: ۳۳۶). بنابر این، چه امت اهل گناه بودند و چه نبودند، غیبت اتفاق می‌افتاد و نگارنده نیز روایتی نیافت که در آن بیان شده باشد که علت غیبت گناه امت است.[3]

برخی طرفداران اصالت تقیه، در موضعی تندتر، بیان می‌کنند که برای حرمت قیام در دورۀ غیبت دلیل خاص وجود دارد. این گروه روایاتی را مستند این عقیده قرار می‌دهند. اگرچه می‌توان برخی از این روایات را به جهت مشکل سندی مخدوش دانست؛ اما بدون توجه به اشکال سندی، به نظر نمی‌رسد این روایات بر حرمت قیام در دورۀ پیش از ظهور دلالت داشته باشند.

پیش از بازگفت این روایات، لازم است مبنایی برای معناشناسی این‌گونه روایات اخذ کنیم. وقتی دو نفر با هم سخن می‌گویند، گوینده تنها نمی‌خواهد که معنایی را به طرف مقابل القاء نماید، بلکه اراده‌ای دیگر نیز دارد که البته مسیطر بر ارادۀ تکلم و القای معنا است؛ یعنی غیر از گفتار، فعل یا افعالی را با گفتار انجام می‌دهد؛ مانند آگاهاندن، تثبیت، تغییر، ترجیح، توجیه، تحبیب، تنفیر، اصلاح، رفع ابهام، برانگیزش و تحریک، برجسته‌سازی و مانند آن‌ها. وقتی معصوم از امری عبادی سخن می‌گوید، می‌توان با اطمینان یا ظن قوی، از موضوع خطاب الغای خصوصیت نمود و مفاد کلام معصوم را به دیگران تعمیم داد؛ زیرا احتمال کمی هست که معنای گفتارش با «فعلِ با گفتار» چنان تغییر نماید که نتوان به آن استناد کرد. اما وقتی معصوم ـ یا هر کس دیگر ـ از سخنی با مفاد مثلاً سیاسی یا فرهنگی می‌گوید، اطمینان یا ظن قوی این است که سخن او در زمینه است. او در این زمینه می‌خواهد کاری انجام دهد و برای انجام آن کار سخنی را می‌گوید. در این صورت، برای الغای خصوصیت از موضوع خطاب، لازم است مفاد گفتار ذیل تحلیل زمینۀ صدور گفتار معنا شود. در غیر این صورت، مراد معصوم روشن نخواهد شد.

روایات ذیل عمدۀ روایاتی است که برای اثبات حرمت اقدام به تشکیل حکومت به آن‌ها تمسک می‌شود:

۱) امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) می‌فرماید: «کُلُّ رَایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ الشَّرِیفَ) صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ». (النعمانی، ۱۳۹۷ق، ۱۱۴ و کلینی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ۲۹۵)

هر پرچمی پیش از قیام قائم بلند شود، احب آن طاغوت است که به جای خدا پرستیده می‌شود.

عمومیت «کل رایة» وابسته به عبارت «یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ» است. اگر کسی به خود دعوت نکند، بلکه قیام او با دعوت به رضای آل محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) باشد، به جای خدا پرستیده نمی‌شود؛ در نتیجه طاغوت نبوده و تخصصاً از موضوع این روایت خارج است. بنابر این، این روایت به کسانی اشاره دارد که به خود دعوت می‌کنند و دعوت کنندگان به رضای آل محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) از عمومیت آن خارج‌اند. روایاتی نیز بر این مدعا دلالت دارند که در ادامه خواهد آمد.

۲) امام سجاد و امام باقر (عَلَیْهِما السَّلَامُ): «وَ اللهِ لَا یَخْرُجُ أَحَدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ إِلَّا کَانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَکْرِهِ قَبْلَ أَنْ یَسْتَوِیَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْیَانُ فَعَبِثُوا بِهِ». (کلینی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ۲۶۴، و النعمانی، ۱۳۹۷ق، ۱۹۹)

به خدا قسم هیچ یک از ما قبل از قیام قائم خروج نمی‌کند مگر این که مثل او مانند جوجه پرنده‌ای می‌ماند که قبل از اینکه بال‌هایش به اندازۀ کافی رشد کند اقدام به پرواز نماید سرنوشت چنین پرنده‌ای این است که بازیچۀ دست کودکان می‌شود.

این روایت و روایات مشابه آن‌ها خبر از شکست قیام می‌دهند و فی حدّ نفسه دلالتی بر حکم آن ندارند. از سوی دیگر، موضوع این روایات، قیام خود اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) است، نه شیعیان آنان؛ چنان که از واژۀ «مِنَّا» آشکار است. هدف و ماهیّت قیام معصوم با هدف و ماهیّت قیام غیر معصوم تفاوت ماهوی دارد و شکست و پیروزی برای آن‌ها یکسان تعریف نمی‌شود.

۳) امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «یَا سَدِیرُ الْزَمْ بَیْتَکَ وَ کُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْکُنْ مَا سَکَنَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَکَ أَنَّ السُّفْیَانِیَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَیْنَا وَ لَوْ عَلَی رِجْلِکَ» (کلینی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ۲۶۴)

ای سدیر، در خانه‌ات بمان و پلاسی از پلاس‌های خانه‌ات باش و تا روز و شب آرام دارند، آرام باش؛ پس هر گاه خبر رسید که سفیانی قیام کرده، به سوی ما، اگرچه با پای پیاده، کوچ کن.

موضوع این روایت و روایات مشابه آن، منع از عجله در امر مهدویت است که منجر به انحراف در دین می‌شود و هیچ دلالتی بر حرمت قیام در دوران غیبت ندارند. قیام غیر معصوم در دورۀ غیبت، با قیام مهدوی تفاوت ماهوی دارد و قابل قیاس با آن نیست تا این روایات بر منع آن دعوت کنند. از سوی دیگر، با توجه به ویژگی‌های شخصیتی سدیر که احساسی بوده، الغای خصوصیت از موضوع خطاب در این روایت، نمی‌تواند پذیرفتنی باشد و امام می‌خواست او را از برخوردهای احساسی در فضای پرالتهاب اواخر بنی‌امیه بازدارد (قاسمی، ۱۳۹۱، ۳۸۰). سدیر، خود می‌گوید:

نزد امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وارد شدم. به او گفتم: به خدا قسم نشستن بر تو جایز نیست (وَ اللهِ مَا یَسَعُکَ الْقُعُودُ). فرمود: چرا ای سدیر؟ گفتم: به خاطر زیادی هواداران و شیعیان و یارانت. به خدا قسم اگر امیرالمؤمنین (عَلَیْهِ السَّلَامُ) شیعه و یاران و هواداران تو را داشت، تیم و عدی در حقّ او طمع نمی‌کردند. فرمود: ای سدیر آنان چند نفر می‌شوند؟ گفتم: صدهزار نفر. فرمود: صدهزار! گفتم بله، بلکه دویست هزار نفر. فرمود: دویست هزار نفر! گفتم: بله، بلکه نصف دنیا. پس امام سکوت کرد. سپس فرمود: می‌توانی با ما به ینبع بیایی؟ گفتم بلی.... امام به جوانی نگاه کرد که بزغاله‌هایی را می‌چرانید. پس گفت: ای سدیر، به خدا قسم اگر به شمار این بزغاله‌ها شیعه داشتم، نشستن بر من جایز نبود. فرود آمده و نماز گزاردیم. پس هنگامی که از نماز فارغ شدیم، به بزغاله‌ها متوجه شدم و آن‌ها را شمردم. هفده تا بودند.

روشن است چنین شخص احساسی که امام معصوم را با عبارت «وَ اللهِ مَا یَسَعُکَ الْقُعُودُ» مورد خطاب قرار می‌دهد، باید به شدت مهار شود تا در فضای پر التهاب اواخر بنی‌امیه و اوایل کار بنی‌عباس مشکلی ایجاد نکند. افزون بر این، فضای صدور این روایات نیز قابل الغای خصوصیت نیست. این روایات، به صراحت، ناظر به قیام‌های اواخر بنی‌امیه است و امام شیعیان را از دخالت در آن‌ها منع می‌کند. کسانی چون سدیر عجله در تشکیل حکومت مهدوی داشتند و امام در پی مهار آنان بود. روایات دیگری نیز وجود دارد که مورد استناد هواداران اصالت تقیه است، اما مدلول آن‌ها منع از عجله در امر مهدویت است و بر حرمت قیام غیر مهدوی دلالتی ندارند. برای نمونه:

۴) امام باقر (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّکْ یَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّی تَرَی عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ» (النعمانی، ۱۳۹۷ق، ۲۷۹)

بر زمین قرار گیر و دست و پایی را حرکت نده، تا علامت‌هایی که گفتم [علایم آخرالزمان] را ببینی.

۵) فضل کاتب گوید: نزد امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) بودم که نامۀ ابی‌مسلم به او رسید. فرمود نامۀ تو جوابی ندارد، از نزد ما بیرون برو. در ادامه فرمود: «إِنَّ اللهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ مُلْکٍ لَمْ یَنْقَضِ أَجَلُهُ». (حر عاملى (شیخ)، ۱۴۰۹ق، ج۱۵، ۵۲ و ۵۳) (همانا خداوند با عجلۀ بندگانش عجله نمی‌کند و البته برداشتن کوهی از جایش آسان‌تر از برداشتن حکومتی است که اجلش نرسیده باشد).

ممکن است که نامۀ ابومسلم در اطرافیان امام این توهم را ایجاد کرده باشد که زمان قیام مهدوی نزدیک است و امام این توهم را می‌خواهد برطرف کند. اما احتمال قوی این است که امام در این بیان خود می‌خواهد از عجله در قیام مسلحانه و اقدام‌های بدون بصیرت منع کند. به هر حال، این روایت نیز دلالتی بر حرمت قیام ندارد. روایات دیگری نیز وجود دارند که مدلول آن‌ها همین معنای اخیر است، اما برخی پنداشته‌اند که دال بر حرمت قیام است؛ مانند:

۶) امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «کَذَبَ الْمُتَمَنُّونَ وَ هَلَکَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ» (النعمانی، ۱۳۹۷ق، ۱۹۸)

آرزومندان دروغ گفتند و شتاب کنندگان هلاک شدند و تسلیمشدگان نجات یافتند و به سوی ما باز خواهند گشت.

برخی روایات دیگر نیز ناظر به وضع خود زمان اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) است؛ مانند:

۷) امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ): «کُفُّوا أَلْسِنَتَکُمْ وَ الْزَمُوا بُیُوتَکُمْ فَإِنَّهُ لَا یُصِیبُکُمْ أَمْرٌ تُخَصُّونَ بِهِ أَبَداً وَ یُصِیبُ الْعَامَّةَ وَ لَا تَزَالُ الزَّیْدِیَّةُ وِقَاءً لَکُمْ أَبَداً». (النعمانی، ۱۳۹۷ق، ۱۹۷)

زبانتان را نگه دارید و در خانه‌های خود باشید که در این حال، در مشکلی گرفتار نمی‌شوید که ویژۀ شما باشد، مگر این که عمومی باشد و زیدیه نیز همواره سپر بلای شما خواهند بود.

۸) امام باقر و امام صادق (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ): «الْغَبَرَةُ عَلَی مَنْ أَثَارَهَا هَلَکَ الْمَحَاصِیرُ (الْمَحَاضِیر). قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا الْمَحَاصِیرُ (الْمَحَاضِیر)؟ قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ؛ أَمَا إِنَّهُمْ لَنْ یَرُیدُوا إِلَّا مَنْ یَعْرِضُ لَهُمْ.» (حر عاملى (شیخ)، ۱۴۰۹ق، ج۱۵، ۵۲، النعمانی، ۱۳۹۷ق، ۱۹۶، کلینی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ۲۷۳) (غبار بر سر کسی نشیند که آن را برانگیزد، محاصیر هلاک می‌شوند. گفتم: قربانت گردم، محاصیر کیانند؟ فرمود: شتاب کنندگان؛ بدان که آنان مگر با کسی که متعرض آن‌ها شود، کاری ندارند.)

زیدیه در آن زمان سپر بلای امامیه بودند، در هر زمانی. در روایت دوم «هُمْ» اشاره به حاکمان زمانه است که مسئله آن‌ها تنها حفظ قدرت بود. شیعه توان قیام و ایستادگی کوتاه مدت نیز نداشت. بنابر این، متن این دو روایت آشکارا ناظر به وضع خارجی است. از سوی دیگر نیز، دشمنی دشمنان شیعه گاهی در همین حدّ بود که دنیایشان از آن‌ها به خطر نیفتد. در چنین شرایطی روشن است که منع شیعیان از درگیری با آنان کاری حکیمانه باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز در همین زمینه است که برای دوران پس خود، شیعیانش را توصیه به تقیه می‌کند:

۹) الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَی الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّکُوا بِأَیْدِیکُمْ وَ سُیُوفِکُمْ فِی هَوَی أَلْسِنَتِکُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ یُعَجِّلْهُ اللهُ لَکُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَی فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَی مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَی مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیْفِهِ فَإِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلا. (نهج البلاغة، ۲۸۳)

به زمین بچسبید و بر بلا صبر کنید و دستان خود و شمشیرهایتان را در هوا و هوس زبان‌هایتان حرکت ندهید و در چیزی که خداوند عجله ندارد، عجله نکنید. پس اگر کسی از شما بر فرش خود بمیرد، در حالی که پروردگارش و رسول او و اهل بیت او را، به شایستگی می‌شناسد؛ شهید مرده است و اجر او بر عهدۀ خدا قرار گرفته است و ثواب آنچه از عمل صالح نیت کرده است، بر او واجب شده و نیت او در جای نماز گزاردن، به جای شمشیر کشیدن است؛ چرا که هر چیزی مدتی و اجلی دارد.)

به هر حال، روایات مورد استناد باید ذیل ادله‌ای چون قاعدۀ نفی سبیل و مصالح عالیه‌ای چون حفظ دین و حفظ اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و قاعدۀ دعوت به اسلام و مانند آن‌ها باید تفسیر شود و در این صورت، نمی‌توان اصالت تقیه را از آن روایات نتیجه گرفت. نتیجه اینکه منظر اصالت تقیه در دورۀ غیبت، بر پایه‌ای استوار محکم نیست و به همین جهت، کسی از فقهای بزرگ شیعه به این منظر گرایش نیافته است.

البته با الغای خصوصیت از این روایات، می‌توان تقیه‌ای خاص را به عنوان یک راهبرد در دورۀ غیبت کشف نمود و آن تقیه نسبت به مقدسات عامه است، مقدساتی که نزد شیعه مقدس نیستند و حتی ممکن است شیعه رأی منفی دربارۀ آن‌ها داشته باشد. اما این تقیه، تقیه‌ای است که هواداران اصالت تقیه به هیچ عنوان به آن پایبند نیستند و وقتی صحبت از بزرگان تاریخی فرق غیر شیعه سخن به میان می‌آید، گویا از تقیه خبری نیست و با بدترین الفاظ ممکن، سب و لعن آنان را جایز می‌دانند. البته تنها حاصل این سب و لعن‌ها، ایجاد و تشدید کینۀ فرق دیگر به شیعیان و بهانه دادن به گروه‌های تکفیری برای توجیه قتل عام شیعیان بوده است؛ همان چیزی که در روایات یاد شده از آن پرهیز داده شده است.

دلایل شنیده شده از مخالفان تشکیل حکومت در دورۀ غیبت نقد شد؛ اما نقد اساسی این است که جواز قیام یا وجوب آن ثابت کنیم. سیرۀ شیعیان، در دورۀ اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) هر موقع فرصتی یافته‌اند، شورش بر طاغوت زمان بوده است. در زمان اهل بیت (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) قیام‌هایی مانند مانند قیام زید و قیام فخّ (مجلسى «علامه»، ۱۴۰۳ق، ج۴۸، ۱۶۵)، که هدف آن‌ها رضای آل محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) بوده، مورد تأیید آنان قرار گرفته‌اند. دربارۀ قیام زید، در حدیثی معتبر[4]، امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) می‌فرماید:

فَانْظُرُوا عَلَى أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ. فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)؛ وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ (کلینی، ۱۳۶۲ش، ج۸، ۳۸۰ و نیز ن.ک: صدوق «شیخ»، ۱۳۷۸ق، ج۱، ۲۴۹)

نگاه کنید ببینید برای چه چیزی قیام می‌کنید و نگویید که زید هم قیام کرد. زیرا زید عالم و صدوق بود و به خودش دعوت نکرد، بلکه شما را تنها به رضا از آل محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) دعوت کرد و اگر پیروز می‌شد، به آنچه دعوتتان می‌کرد، وفا می‌نمود.

در همین روایت، قیام سادات دیگری، چون محمد بن عبدالله بن حسن را به این جهت محکوم می‌کند که آنان در ادعای دعوت به رضا از آل محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) صادق نیستند (صدوق «شیخ»، ۱۳۸۵ش «۱۹۶۶م»، ج۲، ۵۷۸). در روایتی دیگر، از امام صادق (عَلَیْهِ السَّلَامُ) آمده است:

«لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِیعَتِی بِخَیْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)؛ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِیَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیَالِهِ» (ابن ادریس حلی، ۱۴۱۰ق، ج‌۳، ۵۶۹)

من و شیعه‌ام، تا زمانی که کسی از آل محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قیام کند، در خیر هستیم؛ و چه بسیار دوست داشتم که کسی از آل محمد (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) قیام کند و نفقۀ خانواده‌اش بر عهدۀ من می‌بود.

صحنۀ کربلا یک الگو برای همۀ مسلمانان است. چنان که از خود سیدالشهداء (عَلَیْهِ السَّلَامُ) نقل شده است: «فَلَکُم فِیَّ أُسْوَةٌ» (من برای شما الگویم. ابو مخنف کوفى، ۱۴۱۷ق، ۱۷۲ و نیز: احمدى میانجى، ۱۴۲۶ق، ج۳، ۱۴۳) و آمده است کسی از رسول خدا (صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) پرسید: کدام جهاد برتر است؟ فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍ عِنْدَ إِمَامٍ ظَالِم» (سخن حقّ نزد امام ظالم. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، ۱۴۱۰ق، ج۲، ۲۰۰). الگو بودن صحنه کربلا دلیلی بیش از این نمی‌خواهد که معصوم برای ما الگو است و اگر کسی جواز قیام را اختصاصی برای معصوم می‌داند که دیگری حق الگوبرداری از آن را ندارد، باید دلیل بیاورد. بنابر این، اشکال سندی بر روایات فوق پذیرفتنی نیست، زیرا تنها به عنوان مؤید بر دلیل اصلی آمده‌اند. بر این اساس، باید گفت تقیه مبنایی برای فقه سیاسی نیست؛ بلکه در چارچوب اصالت قیام، مسئله‌ای از مسایل فقه سیاسی است.

مسئلۀ سیاست همواره برای شیعه امری مهم بوده است. سیاست جنبه‌ای از حیات اجتماعی انسان برای نظارت مؤثر بر مطلوبیت ساختارهای اجتماعی و حفظ این ساختارها در وضع مطلوب است. این امر، چیزی نبود که مؤمنان بتوانند نسبت به آن احساس مسئولیت نکنند. به این جهت، همواره تلاش داشته‌اند از برترین موقعیت، یعنی حکومت، بر ساختارهای اجتماعی نظارت مؤثر داشته باشند. شاید بتوان گفت که در این منظر، مفهوم کلیدی برای توصیف دورۀ پیش از مهدویت، مفهوم انتظار بوده و مسئلۀ غیبت امری فرعی نسبت به اصل تکلیف در حوزۀ سیاست است. بنابر این، ورود به سیاست و نظارت مؤثر بر حیات افراد و جوامع و تلاش برای توسعه و تعمیق دین‌مداری در سطوح فردی و اجتماعی زندگی انسانی وظیفۀ دائمی مؤمنان است و رضایت به ولایت کافر و جائر، در هیچ شرایطی و در هیچ زمانی، جایز نیست.

نتیجه

این تحقیق نشان می‌دهد که رویکرد اصالت تقیه، با وجود ظاهر مقدس‌مآبانه‌اش رویکردی عوامانه بوده و ادله‌ی عقلی و نقلی بر خطا بودن این رویکرد دلالت آشکاری دارند. وظیفۀ اساسی امت در این شرایط، قیام علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی، هر چند با حداقل معیارهای اسلامیت، است. البته روشن است که عبارت «هر چند با حداقل معیارهای اسلامیت» به معنای جواز اکتفا به «حداقل» نیست؛ بلکه این پله‌ی اولی است که باید مقدمه‌ی پله‌های بعد گردد. در واقع، هدف پژوهش پاسخ به شبهاتی بود که با مقدس‌مآبی عوام‌پسند می‌خواهد بنیان جمهوری اسلامی را هدف قرار دهد و جمعیت مذهبی را از حمایت این نظام بازدارد.

گرچه این پژوهش در بیان آرای جریان اصالت تقیه به یافته‌های شنیداری اکتفا کرده بود؛ اما یک تحقیق میدانی از طریق مصاحبه می‌تواند با پرسش‌های به خوبی طراحی شده، این آراء را با دقت بیشتر به دست آورد و از جهت علمی نیز استناد آن را قوی‌تر نماید.



[1]    البته در بسیاری از نسخ تجرید آمده است «عدمه منا»، اما به نظر می‌رسد همان «غیبته منا» صحیح است.

[2]    سند روایت چنین است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (عَلَیْهِ السَّلَامُ‏). همه رجال این حدیث از اجلای ثقات‌اند، به جز علی بن ابی‌حمزه که از بزرگان واقفی است. اما از آنجا که بزرگان شیعه پس از انحراف وی، از وی حدیث اخذ نکردند، این روایت در زمان درستی مذهب وی بوده و حدیث معتبر است. (درباره‌ی تک تک رجال این روایت رک: خویی، ۱۴۰۳ق (۱۹۸۳م)، ذیل مداخل مربوطه).

[3]    این به معنای آن نیست که تقوای امت در تعجیل ظهور بی‌اثر است.

[4]    سند حدیث چنین است: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ‏). همه رجال این سند از بزرگان شیعه و اجلای ثقات هستند (خویی، ۱۴۰۳ق (۱۹۸۳م)، ذیل مداخل مربوطه).

  • ابوالحسن حسنی

از دیدن نظرات شما خوشحال می‌شوم (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی